وقتهايي كه اينجور ميشم وقتي ديگه احساس ميكنم اسمون داره به مغز سرم فشار مياره و زمين ميبلعدم وقتي دارم دق ميكنم ياد اين جملات مي افتم كه جووناي ما شايد ظاهرا اهل نباشن اما دقيقه 90 خودشون و ميرسونن و ميشن پاي كار.بعدشم يه كم از فرمايشات آقا و حرفهاي اقاي پناهيان و مرور ميكنم تا يه كم اروم بشم.ميشم اما اعتراف ميكنم اتشي كه تو دل به پا ميشه شايد شعله اش فرو بكشه اما خاكسترش تا ته جيگر ادم و ميسوزونه و البته اگه اين سوختن نباشه شايد خيلي از كارها رو انجام ندم.