سلام من از طريق يک وبلاگ باشما آشنا شدم
از نظر من شما(طرفداران ارزش ها و اصول) فقط ادعا داريد و هيچ
تعريفي از اصول و ارزش نداريد مي توانم بگويم که شما در واقع به تئوري نسبي گرايي، واقعاً عمل مي کنيد. تئوري که هميشه دم از نادرستي آن مي زنيد.
شما در اول صحبت خود نوع لباس پوشيدن فرد را مسخره مي کنيد و بعد ادعا داريد که اين فرد با باند بازي جو کلاس را دست خود گرفته بعد خود را يک آدم مثبت و محکمي جلوه مي دهيد که وقتي براي مسخره کردن شما عملي انجام مي دهد محکم در مقابل او مي ايستيد. و بعد پسر را ترسو نشان مي دهيد.
چند نکته 1 . لباس هر کس براي او محترم است. شما نمي تواني لباس خود را به حضرت فاطمه نسبت دهي و آنرا برتر بداني چرا که در زمان حضرت فاطمه اين لباس را مخالفان ايشان هم مي پوشيدند.
2. اگر پسر در کلاس يک احترامي و جلب توجهي براي خود دست وپا کرده از زرنگي و تواناييش بوده (چه درست و چه غلط) اما شما به دليل فرصت نداشتن يا هرچيز ديگر اين توانايي را نداري و از حراست دانشگاه کمک ميگيري
3. در واقع حراست دانشگاه باند سازماندهي شده بسيجي هاست. پول مي گيرند زور مي گويند در حالي آن پسر نه از جايي پول مي گيرد و نه مثل حراست زور مي گويد
4. شما اگر چه با فشار و ترس زور پسر را ساکت کردي ولي او را راضي نکردي در واقع تخم کينه در دل او افکندي هم از خودت وهم از فاطمه و قرآن (اميدوارم اين تخم سبز نشود انشاالله)
5. حراست(دانشگاه) به جاي ترساندن پسرها بايد هيجانات پسر را از طريق ورزش ، هنر ، موسيقي و....... کارهاي ناحرام و درست که يکي از آنها مدل مو ولباس است تخليه کند تا اين پسر دچار معضلات روحي نشود و در جاهايي به هم جنس ويا جنس مخالف خود با شيشه نوشابه يا باتوم تجاوز کند وبراي تخليه خود به همه چيز پشت پا بزند