سلام قسمت هاي اول قصه رو كه خودندم حق رو دادم بهت ولي تا ته قصه رو كه خوندم يه جورايي ياد همون دختر بسيجي پرو دانشگاه خودمون افتادم قصش مفصله بعد خواستم مثل آقاي علي حرف بزنم ديدم از من بعيده اينجوري حرف زدن اما حالا مي خوام يه جور ديگه حرف بزنم اول از خودم شروع ميكنم دانشگاه آزاد درس ميخونم دانشگاهي كاملا دخترانه اما مصيبت دخترانه بودنش خيلي بيشتر مختلطه شماها باور نمي كنيد اما حقيقت داره ما از خدامون بود چند تا پسر تو دانشگاهمون بود ولي انقدر مصيبت نداشتيم اينارو گفتم كه بدوني تو چه شرايطي درس ميخونم دانشگاه ما خيلي سنگ مذهب به سينه ميزنه اشخاصي مثل شما رو هم خيلي دوست داره و خيلي هم بهشون ميرسه از همه جور تخفيف كلاس ارشد بگير تا فراهم كردن شغل آينده همه جوره هواي امثال شما رو داره البته همه جا هواي شما رو دارن من تو كل مطالبت اين مطلب دستگيرم شد كه شما اصلا انتقاد پذير نيستي اما در عوض خيلي خوب از ديگران انتقاد ميكني سر كلاس درس هم مينطور احساس ميكنم جز هومن كساني هستي كه سر كلاس براي هر چيزي نظريه اي داري و نظريتو يه جورايي به ديگران القا ميكني جواب هر استادي رو بدون رودرباسي ميدي براي همينه كه انقدر بقيه باهات مشكل دارن چون ميدوني شماها يه جورايي خودتونو صاحب همه چي ميدونيد و فكر ميكنيد كل مملكت بايد از شما تبعيت كنه اما سخت در اشتباهي همه مثل شما نبايد فكر كنن يك مقدار از اين غرور بيا پايين ميبيني كسي با چادر داشتن و يا نداشتن تو خصومت نداره با جبهه گيري نابه جاي تو مشكل داره در ضمن ميدوني چرا اسم مستعار بكار ميبريم و آدرسي از خودمون نمي ديم چون اصلا نميشه به شما ها اعتماد كرد