تسبیح دیجیتال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 

ميخواستم بدونم مجتمع ابوالفتوح کجاست؟

واجبه هاااا!!!!

منتظرم...

پاسخ

ببخشيد براي چي؟
+ عامل 


خوب مگه چه عيبي داره؟
دختر که لخت نکردن

براي افراد متحجري مثل شما متاسفم

پاسخ

منه متحجر نيز براي شما متاسفم يازهرا س

سلام امروز ديدم که ما با شما تبادل لينک نداريم

نمي خواهيد داشته باشيم ؟؟

چه طوري است ؟

من تا حالا تبادل لينک در خواست نکرده ام ؟

پاسخ

سلام عليكم وبلاگ شما لينك شد يازهرا س
سلام
از شاخه چيد دست قساوت جوانه را
در خون کشيد قلب زمين و زمانه را
تير بلا حريم خدا را نشان گرفت
فرياد غم گرفت کران تا کرانه را
نيلوفري زباغ پيمبر ز خون شکفت
عالم گريست غربت نيلوفرانه را
پروا نکرد دشمن بدخواه از علي
ويرانه کرد سبزترين آشيانه را
بال و پري در آتش ظلم زمانه سوخت
در قلب آسمان بنگر اين زبانه را
بغضي شکست و گريه تلخي به جان نشست
آيا کسي نديد غم کودکانه را؟
پشت علي ز درد غريبانه اي شکست
طاقت نداشت گريه گل هاي خانه را
مولا شبانه برد گلش را کجا ؟ نگفت
در دل نهفت راز يزرگ شبانه را
امشب به ياد غربت زهرا دلم گرفت
در جان من ببين شرر جاودانه را
با ما بگو مدينه پشت خدا کجاست ؟
ما زائريم تربت آن بي نشانه را
20:19 يا زهرا..
+ يك آشنا 

سلام.اين پستتون رو كه ديدم ياد سالهاي دانشجويي ام افتادم. در دانشكده فني دكتر شريعتي در رشته طراحي لباس درس مي خواندم. خاطرم هست دانشجويان يك سال پائين تر از ما براي درس طراحي اندام استاد مردي به نام ناصري داشتند كه از قضا بسيار جوان و مجرد هم بود.

تصورش را بكنيد يك مرد جوان مجرد استاد درس طراحي اندام خانمها!!! و اتفاقا همه شاگردان اين آقا هم دختران جوان بودند! هر چه هم اعتراض مي كرديم برچسب متحجريمان پررنگ تر مي شد! واعجبا!!!!

سلام دوست عزيزم.

باديدن اين عکسا فقط تاسف خوردم به حال گروهي از اين کجفهمان!

دوست عزيزم يه خواهشي هم داشتم ازتون من ازاين نواي وبلاگتون خيلي خوشم مياد ميشه خواهش کنم کد اين نوا رو برام بفرستيد ممنون ميشم.

پاسخ

سلام عليكم فرستادم
خاک بر سرشون...
فقط همينو بگم
سلام
واقعا متاسف شدم از ديدن اين صحنه ها. يعني مدل ديگه اي نميشد براي اين دختران جوان انتخاب کنند؟!!!!
يادمه يکي از شاگردانم که علاقه زيادي به يادگيري ويلون داشت پدرش را با هزار بدبختي راضي کرد که براش يه ويلون بخره و بذاره به کلاس آموزش موسيقي بره. ولي بعد از دو جلسه ديگه نرفت. هر چي پدر و مادرش گفتند ما اين همه هزينه کرديم به اصرار خودت حالا چرا نميري هيچي نگفت.
ولي يه روز که با هم تنها بوديم بهم گفت که مربي مون خيلي آدم بي تربيت و بي فرهنگي بود و اصلا حدود محرم و نامحرم رو رعايت نميکرد و خيلي ناجور ما رفتار ميکرد که شرمم مياد بگم. ميگفت ديدم اگه بخوام اينطور ادامه بدم و با اين استاد کلاسم رو ادامه بدم بجاي يادگيري موسيقي به زودي عفت و آبرومو از دست ميدم ترجيح دادم از خير آرزوي چندين ساله ي خودم بگذرم.
به شاگردم با وجود سن کمي که داشت احسنت گفتم. بهش گفتم مطمئن باش بخاطر اين گذشتي که براي رضاي خدا انجام دادي خدا تو زندگيت دستت را ميگيره.