دلسوزان نظان از چه چیز می هراسند؟
از همان آغاز برنامه «دیروز، امروز، فردا» دو جبهه ی در دو سوی برنامه شکل گرفتند. در سویی تحسین ها و تشویق های غرور انگیزی بود که روح طراوت و سرزندگی را در ما می دمید و افق های آینده را برایمان شعف انگیزتر از پیش می نمود و در سوی دیگر انبوهی از یادداشت ها و اظهارنظر های تند و آمیخته با عصبانیت عده ای که نشان از یک هراس و دلهره ی عمیق داشت. در سویی عموم مردم و علی الخصوص جوانان و دانشجویان پرشور انقلابی و در جبهه ی مقابل بسیاری از به اصطلاح «خواص» و «نخبگان» علی الخصوص از نوع مردود و مشروط شده شان!
«دیروز، امروز، فردا» برای تیم تهیه، برنامه ای متفاوت و خارق العاده نبود. همه ی ما مثل همیشه کار می کردیم با یک تفاوت آنهم اینکه میدانستیم اینبار نمی خواهم انقلاب و امام را از زبان کسانی روایت کنم که سال هاست هیچ نشانی از آرمان های روحیه بخش انقلابی ندارند. با خود و رفقا قرار گذاشتیم که اینبار تا آنجا که بتوانیم فرزندان حقیقی روح الله (ره) را به صحنه بیاوریم. همان ها که هنوز چرب و شیرین عافیت بی رمقشان نکرده و کلامشان تیری است که از صدر انقلاب بر سینه ی فتنه زده ی دوران امروزمان می نشیند.
سال ها بود که می دیدم خاطرات تکراری و کلام بی روح عده ای از به اصطلاح «خواص» و«نخبگان» هیچ اتفاق مبارکی را در قلب پراز هیجان و روح آرمان طلب جوانان مان رقم نمی زند. چرا باید قسم می خوردیم که تا ابد خمینی کبیر در انحصار سیاسی عده ای بماند؛ بسیاری از اینان سال ها بود در اغلب بزنگاه های انقلاب مردود شده بودند و تنها و تنها به عالیجنابان چشم پُرکُن(نومانکلاتورا) و دور از مردم بدل شده بودند؛ یا دیگرانی که از تمام خروش انقلابی شان فقط چمدان های دیپلمات پر از ملاحظه ی سیاسی باقی مانده بود. چرا باید در بهمنی که می توانست به مراسم تدفین فتنه گران بدل شود، انقلاب را از زبان اینان روایت می کردیم. کدام نشان از حضرت روح الله(ره) بر شانه ی اینان باقی بود که اگر بود تا به این اندازه مخاطب نهیب های پیاپی خورشید امروز انقلاب قرار نمی گرفتند که بصیرت ندارید و منحرف شده اید.
هراس و دلهره ی جبهه ی دوم به آنجا کشید که زبان به شماتت و توهین گشودند که این «جوانان بی مایه» و «تازه به دوران رسیده» که هیچ سابقه ی انقلابی ندارند را چرا آورده اید؟! چرا از چهره های «باسابقه» و «وزین» و «شناخته شده» استفاده نمی کنید؟! و البته پشت این سوال این دلهره نهفته بود که «چرا انحصار تولید و توزیع خاطرات امام و انقلاب را از دست ما درآوردید؟!».
خانمی از شمال تهران با برنامه تماس گرفته بود و گفته بود من از هرچه «آخوند» و «ریشو» بود متنفر بودم تا اینکه دیشب بطور اتفاقی حرف های بی سابقه ی آن سردار بسیجی (سعید قاسمی) را شنیدم. گفته بود من نمی دانستم که انقلاب چنین انسان هایی هم تولید کرده است! نمی دانستم وقتی می گویند بسیجی مخلص یعنی چه؟! و با هیجان سخنان مفصلش را با این اعتراف به پایان برده بود که نگاهم به امام و حقیقت انقلاب از دیشب به اینسو مطابق آنچیزی است که از چهره و بیان آن سردار شنیدم.
یک هفته است که برنامه به اتمام رسیده است. حضور بی سابقه ی دست کم 50 میلیون ایرانی چشم بدخواهان را از حدقه در آورد؛ طعم شیرین اش بهترین هدیه برای مان بود... و خِتامُه مِسک
اما سایت ها و روزنامه های جبهه ی دوم هنوز از شماتت و توهین به این برنامه و مهمانان اش نایستاده اند! گویا این اتفاق اثری عمیق تر از حدّ تصورمان داشته است. از رهبرم آموختم که بگویم «این اتفاق هیچ ربطی به محاسبات و خواست ما ندارد؛ همه اش اراده ی خداست».
ضمیمه 1:
پیشنهاد می کنم متن کامل این مقاله را با عنوان «نومانکلاتورای ایرانی» نوشته ی دکتر مظفر نامدار بیابید و مطالعه کنید:
« ...«چشم پرکنان» کسانی هستند که وقتی مردم با آنان روبرو می شوند به لکنت می افتند. هرگاه به عللی در جمع مردم حضور پیدا می کنند، مردم برای اینکه خوب آنان را بنگرند حتی کمتر پلک های چشم خود را باز وبسته می کنند تا چشمانشان آنان را سیر ببیند و پر شود و این بدان علت است که یا در میان مردم نیستند یا مردم گمان می کنند اینان غیر مردم هم طراز خود می باشند. واژه های: بزرگان نظام، سران نظام، بزرگان تاثیرگذار، دلسوزان نظام و امثال اینها در ادبیات انقلاب اسلامی شاید واژه های مناسبی برای تبیین موقعیت کنونی آنها باشد.
محدوده نومانکلاتورا قدرت است زیرا خود را یک طبقه رهبری میداند. آنها تلاش میکنند در هر دورهای در قدرت خود را با سیاستمداران حرفهای شریک سازند. از آن طرف آنها از سهیم کردن دیگران در کوچکترین قسمت از قدرت سیاسی خویش به شدت دوری میجویند. فرمان دادن همان چیزی است که طبقه نومانکلاتورا را خوشحال و مسرور میکند. در قدرت عصبیت دارد، اعضای این طبقه جز به اصول الزامآور آمرانه شغلی خود به چیزی اهمیت نمیدهند.
اکنون ما وارد دهه چهارم انقلاب اسلامی شدیم و جمهوری اسلامی برای بقا و پیشرفت خود نیاز به یک بازنگری جدی در این زمینه دارد. وقایع انتخابات دهم ریاست جمهوری نشان داد که اخلاق طبقاتی و مفت خوری نومانکلاتورا علی الخصوص در حیطه قدرت و ثروت سیری ناپذیر است. این مسئله از انتخابات ریاست جمهوری استنباط میشود که تکوین طبقه خواص، تسلطش بر دیوانسالاری دولتی، عمل استکباری و استثماریش، ویژه خواریها، رانت خواری ها، افزون طلبی ها، امتیازاتش، سیاست های داخلی و روابط خارجیش همه و همه واقعیتی محسوس و بررسی آن ضرورتی انکار ناپذیر است. "نومانکلاتورا" یک طبقه انگل است و این طبقه نباید و نمی تواند در جمهوری اسلامی ایران حضور داشته باشد.
این طبقه برای ملت ایران بیش از آنچه که فراهم می آورد، تلف می کند. یعنی امتیازاتی که این طبقه از آن خود می داند بدلیل گرایش های انگلی، سهمی که از فرآورده های ملی در حوز? سیاست، اقتصاد وفرهنگ به خود اختصاص می دهد پیوسته رو به افزایش است ولی در همان حال سطح مشارکتش در تهیه این فرآورده های ملی روز به روز کمتر می شود.. در انتخابات دهم ریاست جمهوری این طبقه نشان داده است که بازدهی فرهنگی و اجتماعی آنها نه تنها به صفر رسیده بلکه سیر نزولی طی می نماید. ... »
ضمیمه 2:
این هم بخشی از نگرانی و ناراحتی همدلانه با طبقه ی فوق الذکر است:
.... صدرنشینان ساختمان شیشه یی صدا و سیما را بر عزم خود برای برخورد گزینشی با سخنان امام(ره) همچنان راسخ تر کرده است؛ نمونه آن مصاحبه شنبه شب صدا و سیما در تاریخ 17/11/88 با آقای فلاحیان بود. مجری برنامه که جوان کم سنی است شناخت درستی از امام و انقلاب ندارد. تو گویی ماموریت داشت از نقش مجری بودن خارج شود تا بتواند زمینه تحریف شخصیت امام خمینی(ره) و آیت الله منتظری را فراهم کند و امام را اهل تخاصم نشان دهد و ذهن و زبان گوینده را به سمت و سویی که می خواهد هدایت کند. خوشبختانه مهمان محترم چندان در دام سخنان کم مایه مجری نیفتاد و جلسه را بر اساس بینش خود به پیش برد، هر چند نقدهایی نیز بر سخنان ایشان وارد بود که در اینجا مجال طرح آن نیست....