دخترها نخوانند...
شش سال است که از دانشگاه فارغالتحصیل شدهام. در یادآورى خاطرات و مسائلى که در آغاز ورود به دانشگاه برایم پیش آمد، گاه احساس خرسندى و زمانى احساس ناخرسندى و ناتوانى مىکنم. خیلى دلم مىخواست اطلاعات و تجربه امروز را، آن روزها مىداشتم.
آن روزها، گاهى درگیر مسائل پیچیدهاى بودم که حالا مىفهمم آن قدرها هم پیچیده نبودهاند.
بیشترین موضوعاتى که ذهن مرا به خود مشغول مىداشت اینها بود:
1. چگونه با اساتید مرد تعاملى سالم داشته باشم.
2. در فعالیتهاى گروهى با پسران و برخورد با آنها چه راهى برگزینم.
3. چطور دورى خانواده را تحمل کنم و دلتنگ نشوم.
4. چگونه مىتوانم با حفظ حجاب لازم، از ارزشهاى اخلاقى مورد اعتقادم محافظت کنم.
امروز پس از گذشت شش سال از آن ایام، احساس مىکنم که وجود بعضى از مشکلات و از دست دادن برخى ارزشها، نتیجه قهرى راهى بود که خود انتخاب کرده بودم.
محیط خانواده و اجتماع و اصرار به ادامه تحصیل هر چند در رشتههاى کم فایده و ناسازگار با طبیعت زن، همه در این انتخاب ناسنجیده من اثر داشت. من فارغ التحصیل شدن خود را به بهایى بسیار گزاف به دست آوردم.
آن موقع نمىفهمیدم که چه چیزى از دست مىدهم و چه چیزى به دست مىآورم. به همه چیز فکر مىکردم؛ جز سرمایهاى که از اخلاق و ارزشهایم مىپردازم. دلم مىخواهد آن چه امروز در قالب چاره اندیشى براى آن روز به ذهنم مىرسد، با شما در میان گذارم.
1. ارتباط سالم با جنس مخالف؛ در محیط زندگى و تحصیل ما برخى افراد ناسالم بودند و ارتباط سالم با آنها مشکل بود؛ ولى به راحتى مىشود از همان آغاز براى آنها خط و نشان کشید تا بدانند که با همه نمىتوانند رفتارى ناسالم داشته باشند. خیلى از مواردى هم که دانشجو فکر مىکند مراجعه به جنس مخالف واقعاً لازم و ضرورى است، در حقیقت ضرورى نیست. در موارد ضرورى هم اصلاً جاى نگرانى نیست و با متانت مىتوان هر مشکلى را حل کرد.
گاهى بعضى از افراد سبُک سر بناى ناسازگارى و طعنه پیش مىگیرند که نباید چندان بدان اهمیت داد. در برخورد با این طعنهها انسان هر چه بیشتر حساسیت نشان دهد، بیشتر صدمه مىبیند و همان بهتر که خیلى ساده از آنها بگذرد و گاهى هم لازم است که با جدیّت به آنها تفهیم کرد که ما با هر عقیدهاى این جا براى فراگیرى دانش گرد آمدهایم و نه خردهگیرى به عقاید و رفتار یکدیگر.
2. پسران در محیط دانشگاه دو گروهند؛ بعضى فعالیتهاى جمعى و مشترک با دختران برایشان بهانه ارتباط برقرار کردن است و برخى چنین نیستند. شناسایى این دو گروه، چندان دشوار نیست. در ارتباط با گروه اول، دختر بازیچه مىشود؛ در حالى که خود نمىداند و شاید نخواهد. ارتباط با گروه دوم نیز گاه ضرورى به نظر مىرسد؛ ولى با کمى دقت معلوم مىشود که چندان ضرورتى هم نداشته است.
در آن جا که ارتباطها ضرورى یا لازم است، نباید روابط را با اخم و تلخ برقرار ساخت و نه باید با شوخى و ملانمت. پسران در روابط خود با دختران، خیلى زود خوش خندگى و ملایمت دختران را نشانه علاقه و تمایل مىپندارند و شتابزده کارهایى انجام مىدهند که گاه مایه شرمساریشان را فراهم مىآورد.
3. دورى از خانواده و دلتنگى هر چند در اوایل آزار دهنده است، اما رفته رفته کاسته یا بر طرف مىشود. در آن مراحل ابتدایى نیز یکى از بهترین چاره جویىها همراه بودن موقت با یکى دیگر از اعضاى خانواده یا فامیل است. اگر سه ماهه نخست بدین گونه سپرى شود، بخش عمده دلتنگى بر طرف مىشود.
وجود رابطه با دوستان صمیمى، پرهیز جدّى از فراغتهاى ملالانگیز، اشتغال پیوسته به مطالعه و فراگیرى در کاهش غم دورى از خویشان مؤثر است.
بدانید که این روزها سپرى خواهد شد و نتیجه کوششها و رنجها، به دست خواهد آمد. استفاده از میوههاى نشاط آور، مانند انگور سیاه و خربزه، از امورى است که دل تنگىها را کاهش مىدهد.
از طرفى باید طرحى ارائه کرد که هر چند گاه یکى از فامیل به دیدن شما بیاید و در صورت امکان، همواره با اعضاى خانواده ارتباط تلفنى داشته باشید تا از دلتنگى شما کاسته گردد.
4. وضعیت پوشش دختران در دانشگاه پیوسته مرا وسوسه مىکرد که من نیز همانند آنها شوم. با خود فکر کردم که این حالت تا کجا ادامه مىیابد و بعدها متوجه اشتباه بزرگ دختران دانشجو شدم.
در میان گروه دخترانى که وارد دانشگاه مىشوند، شمار بسیارى در خانوادههاى سالم و تقریباً متعادل رشد کردهاند و عدهاى نه چندان زیاد در خانوادههاى ناسالم و نامتعادل. این گروه اندک از آن جا که چیزى ندارند تا با ناپوشیدگى اندامشان از دست دهند، مىکوشند فضاى حاکم بر دانشگاه را طورى آلوده کنند تا به همه سرایت کند و یا دست کم مبانى ارزشى را سست و متزلزل سازند و تحصیل و معاشرت دختران با حجاب را در محیط دانشگاه دشوار نمایند.
این مشکل سازى از نظر پوششى، به تدریج دنبال مىشود. نخست چادرها، مانتو مىشود؛ سپس مانتو، کت و آن گاه به بلوز و شلوار تبدیل مىشود و هیچ کس به درستى نمىتواند در آغاز بداند که شش ماه دیگر به چه وضعى در خواهد آمد. همین قدر معلوم است که حیا به تدریج کاسته مىشود.
براى من جاى تعجب بود که چرا و چگونه در آن دوره کاهش یافتن حیا، برخى دختران همانند روز ورود به دانشگاه با حجاب خوب حاضر مىشدند و کمترین سازشى در این باره نشان نمىدهند و از چیزى نیز رنج نمىبرند؛ امّا بعدها دریافتم که این امر حکایت از بالا بودن میزان فهم و دانش آنان و حیا و عفت خانوادگى و ثبات عقیده آنان داشت.
یافتن یک همفکر، ارتقاى سطح دانش درباره اهمیت حجاب، پرهیز از دوستى با دختران آشفته حال و درگیر نشدن با افراد ایرادگیر، هر یک عواملى است که از دشوارى کار مىکاهد.
نباید از خاطر دور داشت که اگر به واقع انسان شیوهاى را صحیح بداند، نباید در هیچ موقعیت - به ویژه اگر کوتاه مدت باشد - از عقیده خود دست بردارد.
دلنوشته ی یک دختر فارغ التحصیل