موفقیت ازدواج فرزندان در دست والدین
با توجه به افزایش آمار طلاق به نظر می رسد پرداختن به این مسئله و راهکارهای کاهش آن برای حیات جامعه ضروری باشد. ای کاش می توانستیم آمار دقیقی از دلایل طلاقها داشته باشیم ولی چون چنین چیزی نداریم به همان اطلاعات شخصی و تجربی می پردازیم و به همین دلیل مهمترین عوامل طلاق را به این شرح مرتب می کنم:
1- عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد
2- مشکلات زناشویی
3- دخالت های نابجای اطرافیان
4- مشکلات شدید اقتصادی به خصوص به دلیل عدم همکفوی
5- بی عفتی، تنوع طلبی و خیانت
هیچ یک از عوامل فوق معمولاً به تنهایی نمی تواند یک ازدواج را به جدایی بکشاند ولی معمولاً با بروز یکی از این مشکلات و عدم رفع آن، مشکلات دیگری از آنها شیوع پیدا کرده و موجب می شود تا کم کم افق شوم طلاق در خانواده نمایان گردد.
به عنوان مثال، زن و شوهری که همدیگر را درک نمی کنند، بزودی مشکلات زناشویی نیز پیدامی کنند و یا مشکلات ناشی از درک متقابل کم کم به والدین منتقل شده و با تحریکات مسموم آنها مواجه می شوند و یا خانواده های دارای مشکلات اقتصادی شدید، کم کم دچار اختلافاتی برای نحوه ی اداره ی زندگی خود می شوند و همین اختلافات کم کم به تیره شدن روابط زناشویی نیز منجر می شود.
در بین تمام این مشکلات همانطوری که از نحوه ی مرتب کردن عوامل مشخص است، عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد، در نظر من مهمترین عامل در بروز مشکلات خانوادگی است.
بسیاری از دختران و پسران، قبل از ازدواج با توقعات غیر منطقی و ایده آلیستی از همسر خود به زندگی مشترک وارد می شوند و در این توقعات اصلاً عوامل و مشخصات فردی و جنسیتی همسر خود را در نظر نمی گیرند. دختر توقع دارد، همسرش مانند پدرش، یک مرد بسیار آرام، صبور، دست و دل باز و پایبند به اصول و مبادی آداب باشد و پسر نیز از همسر خویش توقع دارد تا به مانند مادر دلسوزش برایش پرستاری کند.
درک غیر صحیح از مقوله ی ازدواج موجب می شود تا زن و شوهر ابتدا با توقعات نابجا از زندگی مشترک و همدیگر موجب دلخوری هم شوند و در مرحله ی بعد با عدم توان در دلجویی، موجب تشدید در کدورت می گردند. معمولاً دعواهایی که به دلیل عدم درک اتفاق می افتند به همان دلیل، حل نشده و حتی شدت نیز می یابند و با مرور زمان، زبان تفاهم نیز جایگاهش را به سکوت، طعنه یا دعوا می دهد و به تدریج تیرگی بر روابط زن و شوهر سایه می اندازد. اکنون سوال مهم این است که درک متقابل از کجا آغاز می شود؟
آیا فرزندان فی ذاته می دانند که بین جنسیت، تمایلات، علایق و حوائج زن و شوهر چه تفاوت هایی وجود دارد؟! پاسخ خیر است، فرزندان از زمان کودکی در خانواده به رفتار و تعاملات پدرومادر خود می نگرند، کودکان نگاه می کنند که پدر چه خدماتی را به مادر و مادر چه محبت هایی را به پدر ارائه می دهد. اگر پدر و مادر نتوانند به صورت عملی به فرزندان خویش نحوه ی برخورد با همسر را بیاموزند، کودک از کجا این مسائل را خواهد آموخت؟ پسران از کجا می فهمند که به همه ی گلایه ها و درددلهای زنان نبایستی پاسخ گفت و راه حل رائه کرد و فقط باید شنید؟! دختران از کجا می فهمند که چه وقت هایی بایستی مردان را تنها گذاشت تا به حالت عادی خویش بازگردند؟! فقط همین دو مسئله ی کوچک، درصد زیادی از دعواهای زندگی مشترک را ایجاد می کنند، تنها کافیست حین درددل زن، شوهر در مسیر نصیحت و یا ارائه ی راه حل قرار گیرد تا با یک زن خشمگین و درمانده روبرو شود و یا کافیست تا در زمانی که مرد به دنبال یک تنهایی کوتاه مدت برای بیرون آمدن از مشکل درونی خویش است، زن بخواهد دور و اطراف مرد را محاصره کند تا به حساب خودش به شوهرش کمک کند تا با یک مرد سرخورده و عصبانی مواجه شود.
برای شناخت اختلافات شخصیتی بین زن و مرد، نه تنها والدین بایستی یک الگوی رفتاری مناسب و نسبتاً شفاف و متناسب با سن بچه از خود ارائه کنند، بلکه بایستی استفاده از کتب روانشناسی و مشاورین خانواده را در دستور کار خود قرار دهند تا فرزندان شان نیز با این ابزارهای بسیار مهم و حیاتی بیگانه نباشند.
پدر و مادرها بایستی بدانند که اگر خودشان نتوانسته اند الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشند، لااقل آنان را قبل ازازدواج به مطالعه ی کتاب هایی که امروزه به عنوان الفبای ازدواج از آنها یاد می شود ترغیب و حتی مجبور نمایند، از این نمونه کتاب ها می توان به کتاب های "مردان مریخی و زنان ونوسی" و "آنچه مردان باید در مورد زنان بدانند" و "آنچه زنان باید در مورد مردان بدانند" اشاره نمود، که به نظر حقیر در هر خانواده ای بایستی درکنار دیوان حافظ زینت بخش ظاهر و باطن خانواده ها باشند.
در انتها از دوستان مذهبی خواهش می کنم در صورتی که این کتب را مطالعه نکرده اند، فوراً آنها را به بهانه ی استفاده از کتب مذهبی و اکتفا به آنها رد نکرده و یا غیر ضروری اعلام نکنند، بلکه بدانند که این کتب حتماً از آن نوع حکمتی است که حضرت رسول تا چین رفتن را برای آموختن آن لازم می داند، چرا که می توانند به راحتی زندگی های زیادی را نجات داده و از متلاشی شدن خانواده ها جلوگیری کرده و بستر رشد و تعالی والدین و فرزندان و اجتماع را فراهم آورد.