دیوانه ای که عاشق حضرت زهرا س بود!(برگزیده پارسی نامه)
وقتی مرد همه ی محله برای مراسمش آمده بودند...همه میگفتند غریبانه رفت اما من اعتقاد داشتم غریب نبود...با وجود اینکه دیوانه بود و حالت روانی مناسبی نداشت ،عجیب همیشه حجابش را رعایت میکرد.
برایم خیلی عجیب بود همیشه لحظه ی اذان دادن زودتر از همه به مسجد می آمد..همه میگفتند صدیقه دیوانه است اما من در وجودش دیوانگی نمی دیدم...شاید چون خوب بود همه او را دیوانه میپنداشتند..
وقتی مرد همه گریه میکردند مخصوصا بچه ها ...صدیقه دوستدار بچه ها بود و همیشه در مسجد موقع نماز با آنها بازی میکرد تا مادرانشان بی هیچ نگرانی نماز بخوانند.
اما چه کوته فکر بودند زنان و مردان مذهبی نمایی که به نماز نخواندنش ایراد میگرفتند!!!همانهایی که وقتی مرد زیر لب میگفتند خدا بیامرزدش انشاا.. نمازهای نخوانده اش را خدا ببخشد.
وحالا محله بدون صدیقه ی دیوانه ای بود که ماه رمضان همه را برای خوردن سحری بیدار میکرد ،موقع اذان زنان بچه دار را تشویق میکرد به مسجد بیایند و خودش از کودکانشان مراقبت میکرد.محله خالی شد از کسی که نه غیبت میکرد نه دروغ میگفت و نه ریایی در کارش بود.
عاشق حضرا زهرا بود ،هرکس اذیتش میکرد حضرت زهرا را قسم میداد که به فریادش برسد.
چه سعادتمند بود، روز شهادت بانوی گرانقدر اسلام حضرت زهرا س رفت.
شاید امروز برای خوب بودن باید دیوانه شد!!!