جو زده ی دانشگاه!(برگزیده مجله پارسی نامه)
از همان روز اول که با هم آشنا شدیم به من گفت که به پسری علاقه مند شده و احساس میکند پسر هم نظرش راجع به او مثبت است، من به او تذکر دادم که معمولا ترم اولی ها از این احساس ها زیاد پیدا میکنند و سعی کند از همین اول فکرش را فقط به درس معطوف کند.اما حیف که محیط سراسر فقر فرهنگی دانشگاه ما به کمتر کسی اجازه ی فرار از بی بند و باری ها را میدهد.کم کم مثل خیلی از تازه واردهای دانشگاه بعد از چند ترم تحت تاثیر مد و لباس و تیپ قرار گرفت و خیلی راحت رنگ عوض کرد.
چند ترم بود فقط حرکاتش را زیر نظر داشتم و چون میدانستم قلب پاکی دارد از رفتارش که همه و همه تحت تاثیر دوستان نامناسب است حرص میخوردم تا اینکه ترم پیش همراه با همان پسری که ترم های اول با همان معصومیت دخترانه دنبالش میکرد وارد سرویس دانشکده شدند و از دور به من سلام کردند.
حرکات و سکناتشان اصلا در شان و شخصیت یک دختر و پسر دانشجو نبود. کم کم داشتم به خودم اطمینان میدادم که سمیرا آن سمیرای قبل نیست!!!علاوه بر آن بدون ذهنیت قبلی همه ی دانشجوهای داخل سرویس فهمیده بودند روابط آنها در حد معمولی نیست.
دیروز ورودی دانشگاه پلیس گشت ارشاد ماشینی را متوقف کرده بود یک دختر و پسر جوان نه به خاطر اینکه کنار هم داخل یک ماشین بودند به خاطر گزارشی که به آنها از حرکات و سکنات داخل ماشین گزارش شده بود!!!!
پلیس پسر را پیاده کرد چه قدر قیافه اش آشنا بود.وقتی سمیرا را دیدم که گریه میکرد از چشمانش فهمیدم چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد.
یاد اس ام اس چند وقت پیشش افتادم:
من زنم و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو!
درد آور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیوفتی
قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند
تاسف بار است که باید لباس هایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم