واقعاً چاره ای جز بی حجابی نیست؟!
یکی از دوستان زحمت کشیده اند و مطلبی را در وبلاگشان نوشته اند مبنی بر این که اقتضای زندگی امروزی براساس نوع معماری، صنایع، رسانه، حمل و نقل عمومی و ... همین زندگی است که روز به روز به سمت بی حجابی سوق پیدا می کند. البته این دوست ماهم دلسوزانه نوشته اند و هم تا حدودی صحیح، ما هم قبول داریم که عوامل زیادی در پیرامون ما، ما را به سمت بی دینی و یا جداکردن مظاهر دین از ظواهر زندگی خانوادگی، اجتماعی و سیاسی تشویق می کنند؛ اما آیا این سبک تفکر، ما را به نشستن و نظاره نمی خواند؟!
آیا اگر ما قرار باشد با حجاب زندگی کنیم، باید خانه و زندگی و وسایل حمل و نقل و همه چیزمان را بکوبیم و دوباره درست کنیم؟! و اگر چنین نتوانستیم یعنی که از حالا دستان تسلیم را بالا بگیریم.
آیا نمی توان در کنار این دستاوردهای زندگی به سبک غربی که ما را به سبک آن نوع زندگی فرامی خواند، از همین اقتضائات در زندگی اسلامی تر استفاده نمود؟! آیا از همان شبکه های اجتماعی که نگارنده ی آن مقاله، آن را بحق مقصر بخشی از بی حجابی ها خوانده بود، نمی توان در جهت ارتقای جایگاه دین و پاسخگویی صحیح، دقیق و سریع به شبهات و تقویت دین استفاده نمود؟! آیا هم اکنون همین شبکه های اجتماعی، کم به عنوان مدافع دین و انقلاب عمل می کنند؟! و بحثی دیگر! آیا تمام آنچه را که این نگارنده اقتضائات زندگی غربی خوانده است، همه و همه به غرب ارتباط دارد؟! که بخواهیم بگوییم پس ناچار به انتخاب آن سبک زندگی هستیم؟! آیا اگر قرار باشد در 50 متر مربع هم بخوابیم و هم بپزیم و هم بنشینیم و هم دستشویی و حمام برویم، می توانیم معماری اندرونی و برونی را طبق خانه های 200 متری قدیم طراحی کنیم؟! آیا اگر قرار باشد در این ترافیک و شلوغی خیابان و پیاده رو به کارهای مان برسیم، این ربطی به تسلیم شدن در برابر زندگی غربی دارد؟! آیا این که از سویی بی حجابی را با آن جمله ی معروف که "آیا همین دوتار مو مشکل کشور است؟!" را کوچک بشماریم و از سویی خودمان را دلسوز و خلع سلاح بدانیم، کارگشاست؟!
مشکل جای دیگری است؛ مشکل از نبود کار فرهنگی است. مشکل از ضعف من وبلاگ نویس و روحانی منبری و سیمای ایران و ارشادِ اسلامی و هنرمندان متعهد و متمولین حزب اللهی و ... است که همه و همه حوصله ی درگیری با هیچ کس را نداریم و هر یک کسی دیگر را مقصر می گیرد و در انتها انگشتان اشاره دست به دست به نیروی انتظامی ختم می شوند؛ مشکل از اینجاست که به وظایف مان عمل نمی کنیم، اگر من اهل مسجد نباشم و در خانه و پارک بنشینم و اگر روحانی منبر را رها کرده و به میز و صندلی و مقام دل بسته باشد و اگر هنرمندمان تعهد را به گیشه فروخته باشد و اگر قلم بدست، مزد را به مزدوری معنی کند و اگر مجریان کار را به فرهنگی ها و فرهنگی ها کار را به مجری ها حواله دهند، به فرهنگ غرب که هیچ به فرهنگ آفریقا هم خواهیم باخت. تأثیر اجتماع را و معماری و اتوبوس و مترو و اینترنت را اگر بر زندگی مردم می بینیم، به تأثیر کار فرهنگی و سازندگی آن هم ایمان داشته باشیم، برای اصلاح فرهنگ با رفتار و گفتار و قلم، قدم برداریم. اکنون فرصت نیست تا با گیردادن به خانه و زندگی و ایاب و ذهاب و همه چیز مردم، آنها را از اصلاح ناامید کنیم و گناه را ناگریز بدانیم و فساد را ناگزیر. دین اسلام با فرهنگسازی صحیح در هر خانه و کاشانه و دلی به خوبی نفوذ کرده و می کند، از زمان جاهلیت تا اکنون؛ دین اسلام به پشتوانه ی عظیمی که به لحاظ فکری، منطقی و فرهنگی دارد، همچنان در حال پیشرفت است و غرب اکنون از پیشرفت اسلام می هراسد و انصاف نیست که ما از فرهنگ غرب و عظمتش روی زرد کنیم و دست بر دست بگذاریم و همه را مقصر بگیریم تا پیشاپیش تقصیرات را از سرخودمان وا کنیم.
مطالب مرتبط از همین وبلاگ:
سردرگمی در حجاب و عفاف
تعلل جدی حوزه، دولت و سیما در زمینه عفاف و حجاب
آیا مشکل کشور همین چند میلیون تار مو است؟!