یک دانشجو در مسجد شجره(برگزیده مجله پارسی نامه)
لباس احرام بر تن، کلی آرزو بر کف. در مسجد شجره قدم که نه پر می زدم. نزدیک اذان شد و رفتم برای تجدیدوضو. نمی دانم چرا ؛ ناگهان شک کردم. در تکراری ترین کار هر روزه ام؛ شک و شبهه مثل خوره به جانم افتاد. فکر کردم چه بهتر خودم را خلاص کنم با یک سوال. ولی خب از کی؟ هم کاروانی هایم جلوی چشمم نبودند و روحانیون هم که با لباس احرام به راحتی تشخیص داده نمی شدند. خلاصه یک مرد میانسالی را دیدم و خیلی راحت پرسیدم: بخشید برای وضو اول دست راست را بشورم یا دست چپ؟ خب شک کرده بودم. به خاطر لباس مدل جدیدی بود که پوشیده بودم.
راستش در حال و هوای خودم بودم. تازه خنده ام هم گرفته بود؛ سوال را پرسیده بودم و منتظر بودم. ولی با جواب دنیا بر سرم خراب شد: " شما دانشجو هستی؟" سرش را تکان داد. با همین چند کلمه فهمیدم چه فکری کرده است و چه ذهنیتی نسبت به دانشجوها داشته و دارد. حتما هم تا به امروز بارها و بارها برای اطرافیان خودش با تاسف این قضیه را تعریف کرده است.
خلاصه این را نوشتم که اگر شما هم جز آن آدم هایی هستید که یک روزی یک جایی از یک نفری شنیده اید که دانشجویی تا مسجد شجره آمده بوده و وضو بلد نبوده، به خدا این طور نبوده! بلد بوده!
پانوشت:
ماه شعبان با تمام زیبایی هایش، برای من زیباتر است. چون مرا می برد به روزهایی که روی زمین نبودم؛مدینه بودم و مکه!