امان از خلوتمان
هرچند در دعای کمیل می گوییم "و کم ثناء جمیل لست اهل له نشرته" و می دانیم که خداوند چگونه برای مان ظاهری بهتر از باطنمان می سازد، ولی این باطن نازیبا را چه کنیم که وبال گردن است و چون بوی گند عفونت در رایحه ی عطر ستر الهی مستور مانده است. این باطن که خود از شرارتش آگاهیم را چه کنیم؟! خداوندا، ای ساتر گناهان مان، ای مخفی کننده ی اعمال زشت مان و ای آشکار کننده ی خوبی های اندک مان، به فریادمان رس! که تو را و مقام و جایگاهت را هرگز فراموش نکنیم، خدایا این باطن را زیباساز، ظاهر زیبا فدای یک نگاه محبت آمیزت به این درون زبون. خداوندا گناهان مان از شمارش خارج است و نکویی هایمان کمتر از انگشتان دست، خداوندا به چه قدر خانمت که بخوانیم به خوان معرفت و محبتت، به چه هنر خانمت که خامم و امید سوختن به درگاه سوزانت دارم. خداوندا شب ها می گذرند و سبوح قدوس از دیوار به گوش عرشیان و خرناسه ما به شیاطین می رسد که چگونه در این عالم که همه سر در گریبان ذکرش دارند، ما غافل از حال دل خویشتنیم. خداوندا، انگشتان به تسبیحت و زبان به ذکرت عاجز مانده است، خداوندا سر از سجده و کمر از رکوع طرفی نمی بندد و قدم از حرم و دهان از کلام و نگاه از نم آب و حنجره از شرب شربت شهادت ناکام است. خداوندا می خواهم از تو خودت را، می خواهمت که بخوانمت و می خوانمت که بخواهمت. اینجا بنده ای فقیر، سر بی قدر خود را بر آستانت گذاشته و از فقرش به غنایت پناه آورده است، اینجا مرده ای از مردگان گناه یک دم حیات می خواهد، یک نفس کافیست تا این نفس کافر مومن شود به تنهاییت، به این که جز تونیست کسی و کسی جز تو نیست، این که همه نیستیم در برابر هست تو؛ و نیست بودن من چه فرق دارد با نیست بودن کس دیگر در برابر تنها بودنی که بودن توست. خداوندا می خواهم چیزی را تو که شایانی به دادنش اگر چه من نالایقم به آن، خداوندا بقا چه ثمر وقتی کمر از بار گنه خم مانده است پس این بنده ی فانی را در بقای خودت فنا کن.