سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + به بعضی ها باید گفت *نقد می‌کنی یا نق می‌زنی؟!*انتقاد کردن این است که شما یک نقطه‌ى منفى را پیدا کنید، با تکیه‌ى بر نقطه‌ى مثبتى که وجود دارد، آن نقطه‌ى منفى را نشان بدهید و مغلوب کنید.اما نق زدن یعنی آدم یک نقطه‌ى منفى را بگیرد، همین طور هى بنا کند آن را تکرار کردن.
  • + "آخوند خراسانی از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند. آقای نخودکی گفت: آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی ؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم. مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور نباید برنجم؟ اقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی. اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی. "
  • + دقت کردین !؟ قصه‌ها واسه ” بیدار کردن ” آدما نوشته شده اما ما واسه ” خوابیدن ” ازشون استفاده می‌کنیم !
  • + خدا نکند برسیم به جایی که برایمان* « از دست دادن »* از *« دست دادن »* عادی تر شود ...
  • + بیچاره *گل فروش* تنها کسی است که،وقتی با *گل* وارد خانه میشود همه *غمگین* میشوند...
  • + بوی *دود* می آید به گمانم جمـــــاعتی پای *دنــیــــــآی مجآزی* می سوزانند عمــــــــــر خویش را!!! مارو میگه هااا :(
  • + موشی در خانه صاحب مزرعه تله موشی دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد! ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید. از مرغ برایش سوپ درست کردند. گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند. گاو را هم برای مراسم ترحیم کشتند! و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد!:)
  • + مو سر زمین بودم *با تراکتور* - بعد جنگ رفتم سر همو زمین *بی تراکتور *( عباس در آژانس شیشه ای )
  • + گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی* جهنـــــــــــــــم* است
  • + دعای باران چرا؟ دعای صبر بخوان این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی صبر ببار

همسر یا پدرو مادر؟! یک مقایسه ی غلط

مطلبی با عنوان "همسر مهمتر است یا پدر و مادر" در یکی از وبلاگهای ارزشی دیدم و با توجه به این که سوال نیز سوال رایجی هست مختصراً به آن می پردازم:
نیاز همسر اصولاً محبت است و نیاز پدر و مادر احترام و این دو اگر چه در بسیاری از جهات با هم شباهت هایی دارند اما تفاوت هایشان نیز محسوس است. چه بسا که ما به کسی محبت می ورزیم ولی آنچنان که باید به او احترام نمی گذاریم و چه بسا به کسانی احترام می گذاریم ولی محبتی نسبت به آنها در قلب مان نداریم.
برای محبت کردن به کسی، اصلاً نیازی نیست تا از موضع پایین تر با او طرف شویم، اما یک احترام کامل باید با تواضع باشد تا احترام محسوب گردد. محبت کردن می تواند با شوخی نیز همراه باشد، اما در احترام بایستی شوخی را کنار گذاشت. در احترام کردن به پدر و مادر بایستی جایگاه والایی که در قرآن برای شان ذکر شده است رعایت گردد، همان جایگاه شبه تعبدی که خداوند با آوردن نامشان پس از نام خود به آن متذکر می شود، اما جایگاه همسر و محبت به همسر جایگاه احترام و اطاعت نیست، جایگاه محبت است. اگر پدر و مادر به فرزندشان احترام نگذارند نمی توان به ایشان احترام نگذاشت و حتی بر اساس دستور قرآن کریم به آنها "اف" نیز نمی توان گفت، ولی در محبت به همسر می توان و بایستی ناراحتی را البته با کلام محبت آمیز بیان کرد و بایستی محبت را دوطرفه جاری کرد، چرا که محبت یکسویه به قول باباطاهر موجب دردسر است.
در رابطه با ارتباط با همسر، تمایلات فطری و جسمی وجود دارد که خود به خود انسان را به سمت محبت به همسر سوق می دهد، ولی در بحث رابطه با پدر و مادر، اختلاف سن و تمایلات دیگر فرزندان، موجب می شود تا نیاز به سفارش و تأکید همیشه احساس شود. اگر چه به بحث مان مربوط نمی شود ولی به عنوان مثال همین فطرت انسان در حب فرزند باعث می شود تا قرآن کریم از مومنان بخواهد محبت به فرزند را کنترل کنند چرا که فرزند زینت دنیاست و آخرت از آن مهمتر است و اصولاً قرآن کریم با همین رویکرد حفظ اعتدال در زندگی از سویی به فرزندان دستور می دهد به پدر و مادر خویش احترام بگذارند و از سویی به پدر و مادر دستور می دهد حب فرزند که برای حفظ و تربیت فرزند در نهادشان دمیده شده است را کنترل کنند تا باعث نشود آخرت خود را برای دنیای آنها فدا کنند و یا پدر و مادر را در خصوص فرزندان مسئول به امر به معروف یا تربیت می داند.
لزوم محبت به همسر نیز در روایات متعدد به صورت مشخص بیان شده است تا مورد اهتمام مومنان قرار گیرد، ولی این که محبت به همسر که بایستی با مدیریت خانواده (به خصوص برای شوهران) نیز همراه باشد، به تسلیم محض بودن تعبیر شود و یا موجب بی مسئولیتی در مدیریت و حفظ مصالح و حریم خانواده گردد و یا این که جایگاه والا و قابل احترام پدر و مادر به بهانه ی تضاد با محبت به همسر تنزل یابد، یقیناً مطلوب و معقول نیست. 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   دوشنبه 91 اردیبهشت 4   در ساعت 7:55 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


سینما باید اصلاح شود، نه تعطیل


طی یک سال اخیر مواضع مختلفی در خصوص نفی یا تأیید سینمای ایران داشتیم که بسیاری از این مواضع بعضاً متضاد، از سوی افراد متعهد و دلسوز سینما و تلویزیون بیان شده بود؛ مواضع مختلف کارگردان هایی مانند سلحشور و ده نمکی و اخیراً هم طالبی و تعدادی از هنرپیشگان مطرح و مشهور که اظهارات و نامه هایی در تأیید یا رد سینما داشتند را شاهد بودیم که لازم دیدم طی مطلبی به آن بپردازم:
ابتدا بگویم که نفی کامل سینما منجر به این نمی شود که کلاً مردم فیلم های سینمایی را رها کنند، بلکه باعث می شود تا صرفاً فیلم های خارجی با فرهنگ بیگانه در کشور رواج یابد و این یعنی واگذاری یک سنگر مهم در تهاجم فرهنگی به دشمن، از سویی نیز تأیید کامل سینما به این معنی که متدینان بی محابا خودشان و فرزندانشان را به این عرصه وارد کنند نیز به صلاح نیست، پس چه باید کرد؟! مصلحت چیست؟!
به نظر می رسد این گونه بحث نفی و اثباتی یعنی رد یا تأیید مطلق سینما نه به مصلحت باشد و نه صحیح؛ می خواهم یک نشانه از اظهارات اخیر دوستان بگویم و آن نشانه این است که اکثر کسانی که سینما را رد کرده اند کسانی هستند که به لحاظ کارنامه، مدتی است یا کاری نکرده اند و یا کارنامه ی موفقی نداشته اند و کسانی که در برابر این افراد ایستاده اند، اکثرا افرادی هستند که با همین سینما به موفقیت هایی نیز دست یافته اند، و هر دو گروه این افراد نیز انسان های محجوبی بوده اند که بخشی از نظرات شان به همین تجارب شخصی شان و همین موفقیت و شکست های شان در فضای حاضر سینما بر می گردد.
مطمئناً در سینمای ما فساد موج می زند، چرا که هر جا که پول و زیبایی باشد، فساد نیز به سان باکتری در اطرافش تجمع می کند و البته نمی توان پول و زیبارویان را از سینما حذف و مشکل را حل کرد ولی شفاف سازی های مالی بخشی از این مشکلات را حل می کند ولی مشکل سینما یک معضل فرهنگی است.
بایستی ابتدا این عرصه را با کار فرهنگی و نظارتی سالم نمود. عرصه ای که در آن کارها با عجله در زمان های کوتاه با گروه های بسته و صمیمی و بدون نظارت و توسط هنرمندانی که علی رغم هنرشان تحت تأثیر هالیوود، بویی از شرم و حیا نبرده اند، نمی تواند فضای سالم و ایده آلی باشد، در فضایی که همه گونه آدم را با هر نوع تفکری در کنار هم و البته بدون نظارت جمع می کند نمی توان توقع فساد نداشت.
با تمام این ها، کارگردانها، تهیه کنندگان و بزرگان سینما که درد دین و فرهنگ این کشور را دارند، نقشی بسیار مهم تر از این انتقادهای بی راهکار دارند. سیستم فیلم سازی ما، نحوه ی انتخاب و گزینش بازیگران و هنرمندان، سرعت، زمان و مکان کار، نوع روابط گروه و همه و همه نیازمند به تحول و مدیریت است، هر یک از این عوامل می توانند در سلامت و اصلاح شرایط فیلم سازی نقش فعالی داشته باشد.
یک کارگردان همانطوری که روح همکاری را در گروه می دمد، می تواند روابط سالم را نیز با انتخاب های صحیح و البته الگوسازی مناسب احیا کنند. تهیه کنندگان و کارگردان ها و باندهای مافیایی معرفی گروه ها، اگر گزینه های پول و شهوت را با حساسیت زیاد قطع کنند، مطمئناً فضای سینما پاک تر می شود. به عنوان مثال اگر تهیه کننده و کارگردان ما گریمور زنشان فقط یک نام باشد و تمام گیریم ها توسط مردان انجام شود، توقع چه معجزه ای را می توانند داشته باشند؟! اگر کارگردانان و تهیه کنندگان ما یک گروه جوان را در نیمه شب و فضای کم و بدون نظارت گرد هم جمع کند و فضای استراحتشان هم یک اتقاق تنگ باشد، چگونه می تواند نگران سالم بودن فضای پشت صحنه ی فیلمش نباشد؟! درد دین باید در مرحله به مرحله ی کار متعهدین عرصه ی هنر به خصوص بزرگان این رشته جاری شود تا به قول خانم صالحی فضای پشت دوربین نیز سالم باشد.
در هر صورت آن چه مهم است این است که انتقادها بایستی در جهت اصلاح حرکت سینما باشد نه در جهت اثبات و شاید هم تشدید فسادها و مهمتر این که متعهدین این عرصه باید هر چه زودتر قربت الی الله به این عرصه گام نهند.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   دوشنبه 91 اردیبهشت 4   در ساعت 7:52 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


واقعاً ایرانی باشیم (برگزیده مجله پارسی نامه)

 


حتماً دیده ایم برخی افراد که به اصطلاح خیلی مدعی و مفتخر به ایرانی بودن هستند، مدام انقلاب و مسئولان را مورد نکوهش قرار می دهند که چرا جایگاه ایران را پاس نمی دارند؟! و بعد هم ایران ایران و کورش کورش و هخامنش هخامنش شان گوش فلک را کر می کند که ما الان باید چه و چه می بودیم و الان چه و چه هستیم و بعد هم مستقیماً دو سه نفر مقصر را معرفی کرده و شروع به توهین و ناسزا می کنند، اگر در حین سخن گفتن با اینان یکی دو کلمه ی عربی را در جمله ات به کار ببری به سان یک مورخ ادیب و متعصب ایرانی از تاریخچه زبان فارسی می گویند و ظلم هایی که زبان عربی به آن کرده است و بعد هم کلاً عرب را و هر متن عربی و هر عربی را فارغ از اینکه قرآن باشد یا نبی باشد یا ولی، همه و همه را محکوم می نماید.
همه ی اینها را که گفتم تا این گونه ایرانی بودن را رد کنم، آری! ایرانی بودن در این نیست که به عنوان یک ایرانی از وظایف امروزمان غافل شویم و مدام از گذشته و دیگران بگوییم و بنالیم؛ ایرانی بودن به این نیست که زبان فارسی را بخواهیم ولی جنس ترک بپوشیم! ایران را پاس داشتن به این نیست که منشور کورش را بین هزاران تزیینات و لوازم اروپایی و چینی قرار دهیم و بعد هم افتخار کنیم! ایرانی بودن این نیست که از لجاجت با عربی، کلماتی که حروف "گ"، "چ"، "پ" و "ژ" را بیش از سایر کلمات دارند را لقلقه ی زبان کنیم ولی وسایل الکترونیکی و خودرو و لوازم خانگی و فرش و ظرف و کفش و لباس مان منقش به made in iran  نباشد.
ایرانی بودن به مسئولیت داشتن در برابر ایران است، نه بی مسئولیتی و طلبکاری، نه به غر زدن، ایرانی بودن به این است که ایران را از هیچ کشور دیگر کوچک تر ندانی و قدرش رابدانی، ایرانی بودن به این است که ایران را از پنجره ی دشمنان ایران نبینی و بدانی که منافع ملی ایرانیان را bbc   دنبال نمی کند. ایرانی بودن به این است که بدانی بودجه ای که آمریکا و انگلیس برای ما تصویب می کنند برای حمایت و بزرگداشت ایران نیست؛ ایرانی متعصب بودن به این است که جنست را خودت مصرف کنی اگر حتی هیچ جای دنیا یک پول سیاه هم برایش ندهند، ایرانی بودن البته به احترام گذاشتن برای ایرانیان است نه اینکه جنست را برای مشتری داخلی بی کیفیت تر و گران تر از مشتری خارجی بسازی و بفروشی، ایرانی بودن به این نیست که کارگر غیر ایرانی را بر ایرانی ترجیح بدهی و یا این که پولت را بفرستی آن ور آبها تا خرج اشتغال کارگر غیر ایرانی شود، ایرانی بودن قواعدی دارد و شواهدی وگرنه ادعایش را که همه داریم، پس بیایید ایرانی واقعی باشیم نه فقط یک مدعی!

 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   جمعه 91 فروردین 25   در ساعت 10:9 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


مدیریت خطوط قرمز (برگزیده پارسی نامه)


انسان در زندگی اگر هر هدفی را دنبال کند، نیازمند خطوط قرمزی است تا برای خودش ترسیم کرده و از آنها گام بیرون ننهد. خط قرمز برای هر کسی به فراخور اعتقادات وی تعریف می شود و کسی نیست که خط قرمزی نداشته باشد و حتی می بینیم که برخی همین عدم اعتقاد به هیچ خط قرمزی را به عنوان خط قرمز انتخاب می کنند و بر آن پای می فشارند و از آن کوتاه نیز نمی آیند.
یک انسان، مومن نیست مگر خطوط قرمزش را با دین تنظیم نماید و نمی تواند مومن بماند، مگر وقتی که مدام خط قرمزهایش را کنترل و پررنگ نماید و اگر این چنین نباشد، چون همواره خطوط قرمز ما به دلیل تعامل مان با جامعه، دوستان، خانواده، عرف و فرهنگ های دیگر مورد هجمه قرار می گیرند، خطر کمرنگ شدن و پافراتر گذاشتن از این خطوط نیز به تدریج وجود خواهد داشت.
در کنار اصرار بر حفظ حریم ها، خوب است که انسان همواره در جهت حفظ خود، قبل از خطوط قرمز شرعی، خطوط قرمز خود را بر مبنای خطوط قرمز اخلاقی و تنگ تر ترسیم نماید. انسان نمی تواند بدون حساسیت بر گناه از گناه دوری کند و اگر کسی از بی فایده و مکروه  دوری گزیند، یقیناً کمتر به سمت گناه و حرام می رود.
همه ی ما ناچاریم در برخی مواقع، مسائلی را به خاطر جمع و جامعه ای که درآنیم تحمل کنیم، ولی نکته ی مهم این است که تحمل این مسائل نباید به عادی شدن آنها در ذهنمان و بی تفاوت شدن در برابر آن گناهان بینجامد، و این مسئله موجب شسته شدن خط قرمزهایمان می گردد و وقتی چشم مان این خطوط کمرنگ را نبیند، پایمان نیز از آن فراتر خواهد رفت.
چه بسا کسانی که نگاه به نامحرم و بی حجابی را با دیدن فیلم های صدا و سیما و ماهواره، عادی فرض کردند و سپس به چشم چرانی و بی غیرتی و بی حجابی گرفتار آمدند.
چه بسا کسانی که چون قلیان را جزء خطوط قرمز قرار ندادند، از در تفریح به قلیان روی بردند و پس از عادی شدن آن، سپس به سیگار و بعدهم به مواد مخدر دیگر روی آوردند.
چه بسا کارمندان و مسئولانی که گرفتن هدیه را خط قرمز خود قرار ندادند و کم کم به هدایای مشکوک و حتی رشوه روی خوش نشان دادند.
چه بسا کسانی که تسلیم نشدن در برابر حق را خط قرمز خود قرار ندادند و کم کم بر باطل نیز لجاجت و اصرار ورزیدند.
چه بسا کسانی که ولایت فقیه را از خط قرمز خویش خارج کردند و کم کم منکر وجود امام زمان و حتی حقانیت اسلام گشتند.
آری خط قرمزها در زندگی مهمند و باید روی آنها تحلیل و دقت داشت. نباید گذاشت خطوط قرمز مان بر اساس معیارهای دنیوی و نفسانی تعیین و تثبیت شوند و نباید گذاشت خطوط قرمز صحیح زیر گامهای دیگران در برابر چشمان ما نیز رنگ ببازد.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   چهارشنبه 91 فروردین 23   در ساعت 9:2 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


ترکیه از چه چیز عصبانیست؟! (برگزیده پارسی نامه)


ترکیه طی دهه ی اخیر پیشرفت های اقتصادی چشمگیری داشته است و به منظور تکمیل این پیشرفت ها در ابعاد سیاسی قصد کرد تا با ارتقای سطح فعالیت های سیاسی منطقه ای، جایگاه خود را در منطقه به عنوان یک قدرت مهم و بزرگ تثبیت نماید و در این هدف خود، ابتدا با دراز کردن دست دوستی به ایران و جبهه ی ایستاگی متحد مقاومت خواست تا از وجهه ی ایران استفاده کند تا خودش را نیز به عنوان یک کشور مستقل و دوست ایران مطرح نماید، ولی پس از مدتی به خصوص با وقوع فتنه ی 88  و شدت گرفتن فشارهای آمریکا و اروپا به ایران، کم کم پایش را به سمت بیرون گلیم خویش برد تا بتواند جایگاه ایران را به عنوان قدرت بلامنازع منطقه غصب نماید.
ترکیه به منظور کسب مقاوم اول در قدرتهای منطقه، حتی دست دوستی به آمریکا و ناتو دراز نمود و خط سیر خود را بر اساس مقاومت در برابر سیاست های منطقه ای ایران و جبهه ی مقاومت تنظیم نمود. ترکیه همانطور که در جریان فتنه 88 در خصوص ایران دچار توهم شده بود، اکنون نیز نمی تواند تفاوت قیام های منطقه را با اتفاقات ناخوشایند سوریه درک نماید و بدون این که بفهمد چه بر سر همان جایگاه داخلی و خارجی خود می آورد، بی محابا به سیم آخر زده و در تقابل با این جریان به پیش می رود و متأسفانه حتی از خراب کردن پل های پشت سرش هم ابایی ندارد و از سویی آمریکا و غرب نیز از ضعف های ترکیه در مورد ورود به سازمان تجارت جهان نهایت استفاده را می کنند.
آنچه که ترکیه در حال حاضر قادر به درکش نیست، این است که دشمنی همزمان با اسراییل و بازی در زمین وی برای مردم ترکیه و منطقه نخ نما و تهوع آور شده است و این تناقض در رفتار ترکیه به تدریج موجب تضعیف این کشور و حتی اعتراضات داخلی و خارجی به این کشور گردیده است، این بار ترکیه افسرده، عصبی و لجوجانه تخریب همان جایگاهی را که با ایستادگی در برابر آمریکا و اسرائیل کسب کرده بود به انتظار نشسته است.

 

 

 

 

 

 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   چهارشنبه 91 فروردین 23   در ساعت 9:0 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


در پاسخ به نامه علی لاریجانی به رهبر انقلاب (برگزیده پارسی نامه)

آیا همیشه نقدینگی، تورم در پی دارد؛ و آیا هر تورمی، نامطلوب است؟!

با توجه به نامه ای که آقای علی لاریجانی در خصوص طوفان تورمی ناشی از اجرای فاز 2 هدف مندی یارانه ها خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته اند، این مطلب را تقدیم می کنم و فارغ از این که فاز اول هدف مندی که با سرانه 45500 تومان اجرا شد منجر به چنین تورمی نشد تا چنین توقعی از این فاز که با مبلغی معادل نصف آن در شرف اجراست داشته باشیم، این سوال را مطرح می کنم که: آیا هر نقدینگی، تورم و آیا هر تورمی، بد است؟!
شروع بحث را با یک سوال آغاز می کنم، فرض کنید طبق همان قانون معروف 80 -20، 20 درصد پول کشور در دست 80 درصد و 80 درصد پول در دست 20 درصد افراد باشد و بخواهیم این نسبت را از 80-20 به 70-30 و سپس 60-40 برسانیم، نتیجه ای که اتفاق می افتد چیست؟!
نتیجه این می شود که اگر قبلاً 20% مردم می توانستند به بازار بروند، اکنون 40% به بازار می روند و این یعنی افزایش تقاضا و تورم برای کالاهایی که عمومیت دارند و حال این که این تقاضا در صورتی که با تولید بیشتر یعنی عرضه ی بیشتر نیز همراه شود، عملاً تعادل عرضه و تقاضا زود بازگشته و با مدیریت صحیح، تورم جهشی (به قول آقای لاریجانی طوفانی) ایجاد نمی گردد و این جاست که نقدینگی ناشی از مثلاً هدفمندی یارانه ها، موجب جهش در عدالت اجتماعی گشته، که اگر چه تورم زایی این نقدینگی، غیرقابل انکار به نظر می رسد، ولی اهتمام به بحث تولید ملی یعنی شعار امسالمان موجب می شود تا این تورم نیز کنترل شده و نیروی تورم در راستای اشتغال و سرمایه گذاری مهار گردد و دیگر این که این رونق اقتصادی موجب افزایش رونق بازار سرمایه گردیده و همان اقشار پایین نیز به فراخور توان خود، پول خود را در بورس و یا حتی بانک ها سرمایه گذاری نمایند.
سوالی که شاید همچنان باقی باشد این است که مگر نقدینگی می تواند خوب و بد هم داشته باشد؟! پاسخ این است که آری! در تشریح این آری می نویسم:
اولا،ً که کاهش بیش از حد نقدینگی در جامعه اگر چه موجب کاهش موقت تورم می گردد، اما رکودی ایجاد می کند که موجب کاهش اشتغال و تولید ناخالص ملی و تعطیلی بنگاه ها و نتیجتاً افزایش تورم می شود.
ثانیاً، اگر افزایش نقدینگی از سمت بالا به پایین باشد موجب افزایش عدالت اجتماعی و افزایش سطح رفاه مردم طبقات پایین می گردد که نمونه اش را در بحث هدفمندی شاهدیم.
ثالثا،ً نقدینگی در دست سرمایه دارانی که پول را برای سرمایه گذاری به خصوص از نوع دلالی و سوءاستفاده به کار می گیرند، صرفاً موجب اختلال در بازارهای مختلف و مهمی چون مسکن و ارز و طلا می گردد، مگر این که با رونق بازار تولید این سرمایه داران نیز دلالی را به سمت تولید رها کنند.
رابعا،ً در صورتی که سرمایه گذار و نیروی انسانی و به تبع آن تولید داخلی بتواند هم ارز تقاضای داخلی و نقدینگی حرکت کنند، نه تنها تورم محسوسی ایجاد نمی کند، بلکه موجب افزایش ثروت و اشتغال ملی نیز می گردد.
در بحث هدفمندی یارانه ها، بسیاری از مخالفان اجرای این طرح مانند دکتر احمد توکلی، تورم های نجومی 70 درصدی را قطعی می دانستند، که در پیش بینی اشتباه خود، به محل تجمع نقدینگی توجهی نداشتند؛ یارانه ها معمولاً در جایی جز همان افزایش قیمت حامل های انرژی و خوراک و پوشاک خرج نمی شود و این یعنی خانواده ی مستضعفی که مثلاً مرغ و گوشت نمی خرید، حالا چون کمی توان خریدش را پیدا کرده است، تقاضا را افزایش داده و این افزایش تقاضا، موجب کاهش فقر غذایی خانواده گردیده است و البته این افزایش تقاضا برای دولت در مرحله ی کوتاه مدت، نیاز به واردات بیشتر و در مرحله ی میان مدت و بلند مدت نیاز به حمایت از تولید بیشتر را ایجاب می کند که در صورت اجرای دقیق این سناریو، کشور در بستر عدالت اجتماعی می تواند در جهت رشد اقتصادی متوازن نیز گام نهد.
به جرأت می گویم که اگر دولت نرخ ارز، طلا و مسکن را با ابزارهایی مانند افزایش سود بانکی و اوراق مشارکت و حمایت بیشتر از تولید و بازار سرمایه کنترل می کرد و نقدینگی اضافه را می توانست بهتر جمع آوری کند، تورمی بسیار کمتر از تورم موجود داشتیم و همین افزایش قیمت ارز به تنهایی موجب افزایش قیمت تمام محصولاتی گردید که تمام یا بخشی از آنها با ارز تهیه شده و همان تورم 10-15 درصدی بخش مسکن نیزحاصل همان عدم توان دولت در جذب نقدینگی مازاد بود به نحوی که شاید بتوان ادعا کرد نیمی از تورم موجود حاصل همان سوءمدیریت دولت در جذب نقدینگی مازاد بود که از منفی ترین نقدینگی هاست.
نتیجه: امسال، سال تولیدملی و حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی است و اگر دولت و مجلس و سرمایه گذاران و مصرف کنندگان همت شان به سمت تحقق موارد زیر برود:
1- نقدینگی های اضافه به سمت تولید بازگردند.
2- کالاها و مصارف کشور از تولید ملی ابتیاع گردند.
3- بخش تولید در جهت حرکت دوشادوشی با افزایش نقدینگی و تقاضای اقشار پایین توان حرکت داشته باشد.
4- سیاست های کوتاه مدت دولت حکیمانه، دقیق و سریع باشد تا ضمن حفظ تعادل بازار موجب تشویق تولید کنندگان به افزایش تولید گردد نه این که موجب ورشکستگی و بی انگیزگی شان شود.
5- اعتماد مردم مانند اجرای سهمیه بندی سوخت که موجب کمترین افزایش تورم شد، همچنان حفظ گردد تا مردم و تولید کنندگان در مسیرهای تعیین شده توسط حکومت حرکت کنند و نه به بازار هجوم ببرند و نه سرخود افزایش دستمزد و محصول دهند که این مسئله بیشتر حاصل حسن مدیریت و کاهش تنش های سیاسی و اقتصادی است.
مطمئناً با تجمیع موارد فوق در کنار عامل مثبتِ تحریم ها، می توان یک جهش اقتصادی معادل همان جهاد اقتصادی گمشده در سال 90 را در سال 91 به بار نشاند، ان شاءالله.

 

 

 

 

 

 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   چهارشنبه 91 فروردین 23   در ساعت 8:58 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


قویترین مردان ایران و ترس از زنبور (برگزیده پارسی نامه)


دیشب در برنامه ی قوی ترین مردان ایران دیدم که 4-5 شرکت کننده ی غول پیکر با متوسط قد 185 سانتی متر و با میانگین وزن 135 کیلوگرم در کنارهم ایستاده بودند و با دست چیزی را می راندند و تکان می خوردند و جا خالی می دادند در حالی که از چیزی می ترسیدند، به طوری که مجری برنامه به شرکت کنندگان گفت: "نترسید، چیزی نیست، همش یک زنبور است" و اگر به حکیم بودن خدا اعتماد داشته باشیم، می فهمیم که خداوند چگونه با یک زنبور مدعیان قوی ترین بودن و ما و همه ی تماشاگران را به کوچکی خودمان توجه داد که: بندگان من! هر چه باشید در برابر عظمت من چیزی نیستید، چه بسا ظالمانی که به نیش حشره ای از مسند قدرت به حفره ی محنت فرود آمده اند! و این یعنی هیچ یک از ما به قدرت، هوش، اصل و سوادمان متکبر نباشیم که این صفت تنها یک شایسته دارد و آن همان خداوند متکبر است، همو که بر کبراییش غیرت دارد و مستکبرین را در درگاهش خوار می کند.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   پنج شنبه 91 فروردین 17   در ساعت 7:39 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


هدفمندی یارانه ها در عروسی خوبان+عکس (برگزیده پارسی بلاگ)

امسال پنجشنبه، روز دهم فروردین، هنوز سر کار بودم که همسرم با من تماس گرفت و گفت که دایی سیدطالبم که سرش برای کار خیر درد می کند، در حال کمک به برگزاری یک عروسی در یکی از روستاهای حوالی ماکلوان فومن است و تماس گرفته گفته شما هم بیایید؛ من هم بعد از پایان ساعت اداری به دنبال بچه ها رفتم و باهم به محل عروسی رسیدیم.



جایتان خالی! مناظر و دیدنی های این منطقه که در جاده ی فومن به ماسوله قرار دارد اگر چه برای ما گیلانی ها تقریبا عادی شده است، اما بعید می دانم از خاطر میهمانان خارج از استان مان برود. بعد از طی یک جاده خاکی تقریباً 2 کیلومتری با پرایدمان، رسیدیم به محلی که دیگر ماشین از آنجا بالاتر نمی رفت و ماشین مان را کنار مدرسه ی آنجا پارک کردیم و بقیه راه را پیاده در یک زمین نسبتاً شیب دار به سمت خانه ی پدرعروس رفتیم.

بالاخره رسیدیم به عروسی و یک مراسم عروسی محلی با لباس های سنتی رنگارنگ، ولی بسیار محجوبتر از لباس های مجلسی شهری ها را در حیات خانه ی پدر عروس شاهد بودیم. اگرچه دیر رسیدیم و به نهار نرسیده بودیم، نشستیم روی صندلی های پلاستیکی میهمان ها و کمی هم در همان حوالی قدم زدیم، که اگر چه دیگر منتظر غذا نبودیم فهمیدیم برایمان غذا مهیا کرده اند و همین شد که مارا به خانه ی پدر عروس دعوت کردند و در آنجا کنار سفره ای نشستیم با پلو و فسنجان، با تنگی از آب کدر که فهمیدیم آب همه ی چشمه ها زلال نیست. خانه ی قدیمی و کاه گلی شان نه آب داشت، نه برق و نه گاز، تنها چیزی که آنجا از مظاهر زندگی ما شهری ها به چشم می آمد گوشی های موبایلی بود که در دست بعضی هایشان بود و من می دیدم که برخی از میهمانانی که باما سرسفره نشسته بودند غذا از گلویشان پایین نمی رود، احتمالاً چون فکر می کردند غیر بهداشتی است. دایی ام می گفت برای این روستا دو دستشویی ساخته اند و شاید این دو دستشویی تنها نشانه ای از رعایت چیزی شبیه بهداشت در آن محل بود.

بخاری شان هیزمی بود و ساعت 5 عصر دیگر اتاق شان تاریک شده بود، آخر این خانه ها پنجره هایشان هم برای هدرنرفتن گرما کوچک ساخته می شود. چایی مان را هم که از همان آب کدر بود خوردیم و دوباره به محفل عروسی برگشتیم.

یک ساعت بعد در راه برگشت، همسرم چیزی به من گفت که نتوانستم از نقلش خودداری کنم، همسرم از یکی از خواهر های عروس نقل کرد که اگر پول یارانه ها نبود همین عروسی را نیز نمی توانستند برگزار کنند و همین لباسها را هم با همان پول یارانه ها خریده اند و البته راست می گفتند، چرا که آنها قبلاً نه تنها آب و برق و گاز نداشتند، بلکه یارانه ای هم از آن جهت دریافت نمی کردند و حالا اگرچه هنوز آب و برق و گاز ندارند ولی لااقل بخش نقدی یارانه را که به ما نیز تعلق می گیرد را دریافت می کنند، اگر چه بخش غیر نقدی اش که در مصرف همان آب و برق و گاز در قبض به ما می دهند را دریافت نمی کنند، در هرصورت برایم مهم بود که با چشم خودم ببینم واقعاً این ادعا که هدفمندی یارانه ها خدمتی به طبقات محروم بود چقدر حقیقت دارد و البته خداروشکر می گویم که واقعاً حقیقت داشت و امیدوارم با اجرای فازهای بعدی هدف مندی، بازهم این روستایی ها وضعیت درآمدی بهتری پیدا کنند، اگر چه این حقیقت شیرین نمی تواند توجیهی برای کمبود و عقب افتادگی باشد، بالاخره این روستایی ها هم به بهداشت و برق و زندگی راحت نیاز دارند.
در انتها به همراه شما برای این عروس و داماد سعادت و خوشبختی آرزو می کنیم.
 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   سه شنبه 91 فروردین 15   در ساعت 1:14 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


چند سوال حیاتی در باب حذف یارانه ها


با توجه به پیامک های انصراف از یارانه ها و عدم واریز مابه التفاوت یارانه ها به حساب برخی ها که بعضاً پیامک هم دریافت نکرده بودند، و بسیاری از آنها جزء طبقه ی متوسط و حتی پایین تر از آنند، حال که دولت مدعی اطلاعات کافی از اقتصاد خانواده هاست چند سوال مهم از دولت را ارائه می نمایم که پاسخ به آنها می تواند روشن کننده و کارگشا باشد:
1- آیا حذف حدود 200 هزارتومان یارانه از متمولین درآمد بیشتری حاصل می نماید یا این که از چنین افرادی مالیات قانونی و متناسب با درآمدشان اخذ شود؟!
2- آیا اخذ مالیات قانونی از همه ی اقشار جامعه به عدالت نزدیک تر است یا حذف یارانه ی برخی ها؟!
3- آیا آنانی که به علت کمبود اطلاعات اقتصادی از مالیات فرار می کنند ممکن است مورد حذف یارانه قرار بگیرند؟!
4- آیا این که طبقه ای که درآمد و دارایی شفافی دارند هم مالیات کامل بدهند و هم یارانه شان حذف شود با افراد بند 3 که هم از مالیات فرار می کنند و هم یارانه می گیرند بی عدالتی مضاعف تلقی نمی شود؟!
5- آیا تبعات سیاسی و اجتماعی حذف یارانه ی افرادی که آرامش و سلامتی شان در این آزادسازی قیمتها بدون یارانه مختل می شود، قابل جبران است؟! و آیا میزان هزینه ی این تبعات سیاسی و اجتماعی با همان مبلغ حذف شده یارانه ها قابل مقایسه است!؟
6- آیا اگر پاسخ همه ی این سوالات نشان دهنده ی اطلاعات ناکافی در باب درآمد و دارآیی هاست، بهتر نیست که مهمترین طرح اقتصادی کشور را بر بستر سست این اطلاعات بنا ننهیم؟! 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   سه شنبه 91 فروردین 15   در ساعت 1:13 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


موفقیت ازدواج فرزندان در دست والدین

با توجه به افزایش آمار طلاق به نظر می رسد پرداختن به این مسئله و راهکارهای کاهش آن برای حیات جامعه ضروری باشد. ای کاش می توانستیم آمار دقیقی از دلایل طلاقها داشته باشیم ولی چون چنین چیزی نداریم به همان اطلاعات شخصی و تجربی می پردازیم و به همین دلیل مهمترین عوامل طلاق را به این شرح مرتب می کنم:
1-     عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد
2-     مشکلات زناشویی
3-     دخالت های نابجای اطرافیان
4-     مشکلات شدید اقتصادی به خصوص به دلیل عدم همکفوی
5-     بی عفتی، تنوع طلبی و خیانت
هیچ یک از عوامل فوق معمولاً به تنهایی نمی تواند یک ازدواج را به جدایی بکشاند ولی معمولاً با بروز یکی از این مشکلات و عدم رفع آن، مشکلات دیگری از آنها شیوع پیدا کرده و موجب می شود تا کم کم افق شوم طلاق در خانواده نمایان گردد.
به عنوان مثال، زن و شوهری که همدیگر را درک نمی کنند، بزودی مشکلات زناشویی نیز پیدامی کنند و یا مشکلات ناشی از درک متقابل کم کم به والدین منتقل شده و با تحریکات مسموم آنها مواجه می شوند و یا خانواده های دارای مشکلات اقتصادی شدید، کم کم دچار اختلافاتی برای نحوه ی اداره ی زندگی خود می شوند و همین اختلافات کم کم به تیره شدن روابط زناشویی نیز منجر می شود.
در بین تمام این مشکلات همانطوری که از نحوه ی مرتب کردن عوامل مشخص است، عدم درک صحیح از مقوله ی ازدواج و تفاوت های زن و مرد، در نظر من مهمترین عامل در بروز مشکلات خانوادگی است.
بسیاری از دختران و پسران، قبل از ازدواج با توقعات غیر منطقی و ایده آلیستی از همسر خود به زندگی مشترک وارد می شوند و در این توقعات اصلاً عوامل و مشخصات فردی و جنسیتی همسر خود را در نظر نمی گیرند. دختر توقع دارد، همسرش مانند پدرش، یک مرد بسیار آرام، صبور، دست و دل باز و پایبند به اصول و مبادی آداب باشد و پسر نیز از همسر خویش توقع دارد تا به مانند مادر دلسوزش برایش پرستاری کند.
درک غیر صحیح از مقوله ی ازدواج موجب می شود تا زن و شوهر ابتدا با توقعات نابجا از زندگی مشترک و همدیگر موجب دلخوری هم شوند و در مرحله ی بعد با عدم توان در دلجویی، موجب تشدید در کدورت می گردند. معمولاً دعواهایی که به دلیل عدم درک اتفاق می افتند به همان دلیل، حل نشده و حتی شدت نیز می یابند و با مرور زمان، زبان تفاهم نیز جایگاهش را به سکوت، طعنه یا دعوا می دهد و به تدریج تیرگی بر روابط زن و شوهر سایه می اندازد. اکنون سوال مهم این است که درک متقابل از کجا آغاز می شود؟
آیا فرزندان فی ذاته می دانند که بین جنسیت، تمایلات، علایق و حوائج زن و شوهر چه تفاوت هایی وجود دارد؟! پاسخ خیر است، فرزندان از زمان کودکی در خانواده به رفتار و تعاملات پدرومادر خود می نگرند، کودکان نگاه می کنند که پدر چه خدماتی را به مادر و مادر چه محبت هایی را به پدر ارائه می دهد. اگر پدر و مادر نتوانند به صورت عملی به فرزندان خویش نحوه ی برخورد با همسر را بیاموزند، کودک از کجا این مسائل را خواهد آموخت؟ پسران از کجا می فهمند که به همه ی گلایه ها و درددلهای زنان نبایستی پاسخ گفت و راه حل رائه کرد و فقط باید شنید؟! دختران از کجا می فهمند که چه وقت هایی بایستی مردان را تنها گذاشت تا به حالت عادی خویش بازگردند؟! فقط همین دو مسئله ی کوچک، درصد زیادی از دعواهای زندگی مشترک را ایجاد می کنند، تنها کافیست حین درددل زن، شوهر در مسیر نصیحت و یا ارائه ی راه حل قرار گیرد تا با یک زن خشمگین و درمانده روبرو شود و یا کافیست تا در زمانی که مرد به دنبال یک تنهایی کوتاه مدت برای بیرون آمدن از مشکل درونی خویش است، زن بخواهد دور و اطراف مرد را محاصره کند تا به حساب خودش به شوهرش کمک کند تا با یک مرد سرخورده و عصبانی مواجه شود.
برای شناخت اختلافات شخصیتی بین زن و مرد، نه تنها والدین بایستی یک الگوی رفتاری مناسب و نسبتاً شفاف و متناسب با سن بچه از خود ارائه کنند، بلکه بایستی استفاده از کتب روانشناسی و مشاورین خانواده را در دستور کار خود قرار دهند تا فرزندان شان نیز با این ابزارهای بسیار مهم و حیاتی بیگانه نباشند.
پدر و مادرها بایستی بدانند که اگر خودشان نتوانسته اند الگوی مناسبی برای فرزندانشان باشند، لااقل آنان را قبل ازازدواج به مطالعه ی کتاب هایی که امروزه به عنوان الفبای ازدواج از آنها یاد می شود ترغیب و حتی مجبور نمایند، از این نمونه کتاب ها می توان به کتاب های "مردان مریخی و زنان ونوسی" و "آنچه مردان باید در مورد زنان بدانند" و "آنچه زنان باید در مورد مردان بدانند" اشاره نمود، که به نظر حقیر در هر خانواده ای بایستی درکنار دیوان حافظ  زینت بخش ظاهر و باطن خانواده ها باشند.
در انتها از دوستان مذهبی خواهش می کنم در صورتی که این کتب را مطالعه نکرده اند، فوراً آنها را به بهانه ی استفاده از کتب مذهبی و اکتفا به آنها رد نکرده و یا غیر ضروری اعلام نکنند، بلکه بدانند که این کتب حتماً از آن نوع حکمتی است که حضرت رسول تا چین رفتن را برای آموختن آن لازم می داند، چرا که می توانند به راحتی زندگی های زیادی را نجات داده و از متلاشی شدن خانواده ها جلوگیری کرده و بستر رشد و تعالی والدین و فرزندان و اجتماع را فراهم آورد.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   شنبه 91 فروردین 12   در ساعت 9:46 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

 
________________
______
__
 
بازدید امروز : [134] ، دیروز: [116] ، کل بازدیدها:[827800]

استفـاده از مطالب این وبـلاگـ، در وبگاه های دیگر، با ذکر منبـع و البتـه حفظ امـانت، بلامانع می باشد.