سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + به بعضی ها باید گفت *نقد می‌کنی یا نق می‌زنی؟!*انتقاد کردن این است که شما یک نقطه‌ى منفى را پیدا کنید، با تکیه‌ى بر نقطه‌ى مثبتى که وجود دارد، آن نقطه‌ى منفى را نشان بدهید و مغلوب کنید.اما نق زدن یعنی آدم یک نقطه‌ى منفى را بگیرد، همین طور هى بنا کند آن را تکرار کردن.
  • + "آخوند خراسانی از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند. آقای نخودکی گفت: آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی ؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم. مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور نباید برنجم؟ اقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی. اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی. "
  • + دقت کردین !؟ قصه‌ها واسه ” بیدار کردن ” آدما نوشته شده اما ما واسه ” خوابیدن ” ازشون استفاده می‌کنیم !
  • + خدا نکند برسیم به جایی که برایمان* « از دست دادن »* از *« دست دادن »* عادی تر شود ...
  • + بیچاره *گل فروش* تنها کسی است که،وقتی با *گل* وارد خانه میشود همه *غمگین* میشوند...
  • + بوی *دود* می آید به گمانم جمـــــاعتی پای *دنــیــــــآی مجآزی* می سوزانند عمــــــــــر خویش را!!! مارو میگه هااا :(
  • + موشی در خانه صاحب مزرعه تله موشی دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد! ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید. از مرغ برایش سوپ درست کردند. گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند. گاو را هم برای مراسم ترحیم کشتند! و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد!:)
  • + مو سر زمین بودم *با تراکتور* - بعد جنگ رفتم سر همو زمین *بی تراکتور *( عباس در آژانس شیشه ای )
  • + گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی* جهنـــــــــــــــم* است
  • + دعای باران چرا؟ دعای صبر بخوان این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی صبر ببار

کدام شعار دولت عوض شد+عکس

عکس زیر در ضمیمه ی رایگان روزنامه ی دولتی ایران منتشر گردیده است، در گوشه ی سمت بالای این تصویر بخشی وجود دارد که پاک شده و سه شعار "عدالت مطلق، عشق مطلق و آزادی مطلق" نگاشته شده است. برخی گمانه زنی ها حاکی از این است که این سه شعار می توانند در انتخابات ریاست جمهوری بعدی به عنوان شعار مدل پوتینی-مدودوفی دولت مورد استفاده قرار گیرد اما نکته ی مهم این که نوشتن این سه شعار روی قسمت پاک شده می تواند این فکر را به بیننده منتقل کند که این سه شعار به جای شعارهای قدیمی نوشته شده است و فوراً شعارهای قدیمی مانند عدالت، مهرورزی و ولایت مداری به یادمان می رسد که گویی عدالت و مهرورزی با عبارات عدالت مطلق و عشق مطلق جابجا شده اند و گویی عبارت ولایت مداری باچیزی شبیه آزادی مطلق عوض شده باشد.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   چهارشنبه 91 شهریور 22   در ساعت 4:6 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


پاسخگویی وزرا در پیروزی ها

 

امشب والیبال ایران به لیگ جهانی راه یافت و پرونده ی پارالمپیکی ها نیز مانند المپیکی ها با موفقیت بسته می شود که این موفقیت ها را به شما تبریک می گویم.
واقعاً جای تقدیر دارد که دولت در زمینه ی ورزش اینقدر خوب عمل کرده است و با موفقیت های ورزشی هم دل مردم را شاد می کند و هم قدرت ایران را در عرصه های جهانی به رخ دنیا می کشد.

امشب وزیر ورزش پیرو این موفقیت ها به خبر ساعت 21 شبکه ی اول آمد و از موفقیت ها گفت و مورد تقدیر قرار گرفت و از جامعه ی ورزشی نیز تشکر کرد ولی در این شیرینی این موفقیت ها یک حسرت کام دلم را تلخ کرد و آن این بود که ای کاش همیشه مسئولان کشور در شکست ها و ضعف هایشان نیز به راحتی بین مردم و رسانه ها حاضر می شدند و گزارش می دادند و خودشان را در معرض نقد و پوزش خواهی قرار می دادند، شما هم با من آرزو کنید شاید خداوند به همت مسئولان خدوم این دعا را برآورده کرد.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   یکشنبه 91 شهریور 19   در ساعت 11:49 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


استاد مصباح محکی برای منحرفان

هر چه می گذرد جریان انحرافی عداوت و دشمنی خود را بیش از پیش نسبت به استاد مصباح و تفکراتش آشکار می کنند. گویی زمان به چند سال پیش در دوره ی دولت های اصلاحات بازگشته است و همچنان استاد مصباح نشانه ای است برای منحرفان و منافقان و البته در آن زمان دیری نپایید تا آنان که استاد مصباح را زیر شلاق تهمت ها و فحش ها می نواختند رسوا شدند و کاسه لیسی استکبارشان مشخص شد و اکنون نیز همان خاصیت استاد عزیز ما در مشخص کردن نفاق ها در حال شفاف سازی است. آنان که دم از انسانیت و محبت می زدند اکنون نسبت به یکی از بندگان خوب و بصیر خدا، نسبت به کسی که مستقیماً 35 سال شاگرد نزدیک امام خمینی و استاد بهجت بوده است، نسبت به کسی که امام خامنه ای او را مطهری زمان می داند اینچنین دست به هتاکی و بی مهری می زنند. نظر مخاطبان عزیز را در خصوص استاد مصباح، به مطالب قبلی ام رجوع می دهم، و برای سلامتی این عالم بصیر و مجاهد دعا می کنم.

مطالب مرتبط:
مصباح، چراغ انقلاب است 
جاذبه و دافعه ی استاد مصباح



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   یکشنبه 91 شهریور 19   در ساعت 12:5 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


لزوم بازنگری در فعالیتهای اقتصادی سپاه

با ورود احمدی نژاد به عرصه ی ریاست جمهوری بسیاری از پیمانکاران که در دولت های سازندگی فربه شده بودند، بنای عدم همکاری با دولت را گذاشتند و این عدم همکاری از سوی پیمانکاران قدیمی موجب شد تا سپاه بار برزمین مانده را بر دوش گیرد و این شد آغازی برای استفاده از پتانسیل فنی، مهندسی و اجرایی سپاه در پروژه های مختلف و متنوع عمرانی و اقتصادی. پس از مدتی از اوج گرفتن همکاری سپاه با دولت، اجرای اصل 44 قانون اساسی به دستور رهبری در دستور کار قرار گرفت و اینجا بود که سپاه که اکنون در مجاری اجرایی و عمرانی کشور جایگاهی یافته بود در عرصه ی مزایده ها و مناقصات دولتی وارد شد.
شاید در آن هنگام که سپاه وارد عرصه ی خصوصی سازی شد، تنها می خواست از پتانسیل موجود در خود در جهت آبادانی استفاده کند اما این اقدام سپاه ایراداتی داشت که هر چه می گذرد بیشتر عیان می شود.
1- ورود سپاه به عنوان یک ارگان حکومتی در معاملات دولتی و بورس و خرید و فروش سهام نهادهای دولتی نه تنها موجب خصوصی سازی نمی شود بلکه دقیقاً موجب انحصاری شدن این بخش ها می شود.
2- قدرت سپاه به عنوان یک ارگان نظامی موجب می شود که این ارگان عملاً به سادگی قابل نظارت و الزام به قانون و تعهدات قانونی نباشد چرا که نه کسی از سپاه شکایت می کند و نه امیدی به بررسی منصفانه شکایات وجود دارد و این چنین حق مردم که در نهایت مصرف کننده ی نهایی کالا و خدمت هستند تضییع می شود (نمونه اش عدم پرداخت و محاسبه ی ودیعه ی تلفن همراه برای سیم کارتهایی که چند صد هزارتومان بابت ودیعه از مردم دریافت شده بود و حتی عدم فرصت به اندازه ی این ودیعه برای مبالغ بدهی مشترکان برای قطع نکردن خطوط ایشان).
3- ارگان سپاه یک ارگان نظامی است و مسائل در آن عموماً به صورت طبقه بندی شده و محرمانه هستند. این محرمانه بودن اطلاعات عملاً از میزان شفافیت فعالیت های اقتصادی که لازمه ی یک فعالیت سالم و قابل نظارت همگانی است می کاهد (به نحوی که همین کارگران شرکت دخانیات بعد از خصوصی شدن از بسیاری از حقوق و مزایای معمول خود محروم شدند).
4- فعالیت های اجرایی و اقتصادی سپاه به عنوان بخشی از دولت موجب بزرگ شدن دولت در بخش هایی می شود که عملاً حاکمیتی نبوده و به راحتی توسط بخش خصوصی قابل اجرا هستند و این با الزام قانون در خصوص کوچک سازی دولت منافات دارد، چرا که عملاً کوچک سازی رخ نمی دهد بلکه یک بنگاه اقتصادی از زیر مجموعه ی یک نهاد به زیر مجموعه ی نهاد دیگری می پیوندد.
5- ورود سپاه در عرصه ی اقتصاد موجب شده است بسیاری از رقبای بخش خصوصی عملاً یا تمایلی به ورود و ادامه ی فعالیت نداشته باشند و یا با فشارهای رقیب قدرتمند خود از صحنه خارج شوند و این یعنی بخش خصوصی ضعیف تر می گردد (هم اکنون در توسعه ی شبکه اپراتور سوم رایتل در شهرهای مختلف سنگ اندازی های زیادی می شود که احتمالاً به این مسئله بی ارتباط نیست).
6- در جایی که پول و معامله و تجارت وجود دارد احتمال فساد و تضییع حقوق نیز وجود دارد و رخ دادن چنین مقولاتی برای ارگانی که همواره مدافع ایران و ایرانی بوده است بسیار تلخ و مورد سوءاستفاده خواهد بود. اگر حتی یک اختلاس کوچک و یا ظلمی در سپاه اتفاق بیفتد بسیار بیشتر موجب دلسردی مردم و مورد سوءاستفاده رسانه های بیگانه قرار خواهد گرفت تا مفاسدی که در سایر نهادها صورت می گیرد.
7- در حالی که سپاه به دلیل نظامی بودن و البته انقلابی بودن بیشتری هدف تحریم های اقتصادی است، در تأمین نیازهای خود دچار سختی ها و مشکلاتی می شود (که این سختی ها مثلاً در مخابرات موجب شده است تا تأمین تجهیزات و نیازهای اولیه برای نگهداری و توسعه شبکه تلفن همراه دچار مشکل شود و اینچنین حتی همراه اول نقاط کور درشهرهای بزرگ را تحت پوشش قرار نمی دهد).
8- ورود سپاه در عرصه های اقتصادی موجب می شود خواه یا ناخواه به سیاست هم وارد شود چرا که هر نهاد اقتصادی ناچار برای حفظ منافع اقتصادی به عرصه های سیاسی نیز وارد می شود و شاید این دخالت از سوی فرماندهان رخ ندهد بلکه مدیران رده پایینی که در گلوگاه های تولید سرمایه هستند به این عرصه ورود پیدا کنند.
بر این اساس پیشنهاد می شود که سپاه به عنوان یک ارگان امین و مورد اعتماد، تنها فعالیت هایی را که فاقد متولی هستند و یا از پس کسی دیگری برنمی آید را مد نظر قرار دهد و نباید به مقولاتی که در توان بخش خصوصی است ورود پیدا کنند و در صورتی که الزامی برای ورود به یک عرصه ی اقتصادی وجود داشت حتماً بیش از این که به فکر منافع اقتصادی باشند در پی پیشرفت کشور و رضایت مردم باشند و البته این مسئله عملی نمی شود مگر با بازنگری اساسی فرماندهان و بزرگان سپاه. 

مطلب مرتبط:
کسی بر مخابرات نظارت می کند؟!

میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   جمعه 91 شهریور 17   در ساعت 3:32 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


در حاشیه سخنان اخیر رییس جمهور

 

دوشب پیش آقای احمدی نژاد در پاسخ به این سوال که "چرا در حالی که فقط یکسال به پایان کار دولت مانده است، اسامی مفسدان کلان اقتصادی که همیشه در جیب ایشان بود را اعلام نمی کنند؟" این گمان که فقط یکسال از پایان کار ایشان در دولت مانده است را اشتباه دانستند و همین جمله ی ایشان موجب اعتراضات زیادی بین مسئولان کشور و فعالان سیاسی و رسانه ای گردیده است. در این خصوص می خواستم مطلب جدیدی در این خصوص بنویسم، ولی دیدم که همین موضوع را بنا به نشانه های موجود در 360 روز پیش مورد واکاوی قرار داده ام که مجدداً تقدیم می کنم:

13+25=؟

مدام از افرادی مانند مشایی می شنویم که دولت قصد داشته و دارد که نظر آن 13 میلیونی را که به وی رأی نداده را نیز جلب نماید و این را از دلنگرانی های مهم شخص رییس جمهور و دغدغه های وی معرفی می نماید. یادم هست که 4 سال پیش که رییس جمهور در برنامه ی گزارش خبری در جواب حیدری که مجری برنامه بود گفت: "ما نگران رأی مردم برای ریاست جمهوری بعدی نیستیم و اگر چه الان وقت مناسبی برای اجرای سهمیه بندی نمی دانیم ولی آن را چون قانون شده است انجام می دهیم" و این از آن حرف هایی بود که ما را به یاد کلام امام می انداخت که "اگر تمام کسانی که درود بر خمینی می گویند مرگ بر خمینی هم بگویند اهمیتی ندارد"؛ و این یکی از آن تفاوت های آشکاری است که در رفتار و گفتار آن آقای احمدی نژاد و این احمدی نژاد مشاهده می شود؛ بگذریم! بحث من این است که آیا اصولاً این امکان وجود دارد که آرای موسوی و کروبی و رضایی به 25 میلیون رأی احمدی نژاد اضافه شود؟! آیا می توان تمام دافعه احمدی نژاد را به جاذبه تبدیل کرد؟!
جواب این است که مسلما هر انسان سلیم النفسی هم دافعه دارد و هم جاذبه و نمی توان کسی مؤمن باشد و به کسی "نه" نگوید و اصولا هر انسانی باید بتواند "نه" بگوید و به همین دلیل این اکنون یکی از دغدغه های روانشناسان است، وقتی انسان به کسی نه! می گوید هم زمان ممکن است کدورتی ایجاد نماید و چه بسا جواب های مثبت ما نیز موجب بروز کدورتهایی در پیرامون ما گردد. چه بسا که ما حتی رفتاری شخصی انجام دهیم و کسی خوشش بیاید و کس دیگری بدش بیاید و این جزئی از اتفاقات روزمره ای است که در جامعه ی ما پیش می آید و اصولا اگر کسی وجود داشت که بتواند جاذبه ی مطلق باشد مطمئناً آن مقام اول برای اولیا و اوصیا و انبیا محفوظ بود و حال این که شخصی مانند حضرت امیر المومنین چنان جاذبه و دافعه ای داشت که کتابها در مورد شدت آنها نوشته شده است و یا این که تمام ائمه ی ما و بسیاری از انبیا به شهادت رسیدند و این یعنی همواره کسانی از آنها ناراحت بوده اند و آن قدر این کدورت عمیق بوده که دست به قتل و جنایت زده اند.
مقام معصوم می فرماید "کسی که هیچ دافعه ندارد منافق است" و این یعنی طوری رفتار خود را در هر شرایطی به فراخور جو محیط، عوض می کند که مورد تایید و قبول اطرافیان قرار گیرد و این یعنی نفاق و دورویی. نمونه اش را در رفتار آقای خاتمی می دیدیدم که هم نماز شب خوان ها و هم لائیک ها در طرفدارانش وجود داشتند، ایشان مثلاً در جمع روشنفکران می گفت ما باید به جامعه ی مدینه برسیم و در جو مذهبیون می گفت مدینه ی فاضله هدف ماست که با دو تعریف کاملاً متضاد و در دو مکتب مختلف معرفی گردیده اند و این یعنی همان نفاقی که بروزش را در دو سال پیش دیدیم.
اصولا نفاق بالاخره مشخص می شود همانطور که بالاخره درغگو رسوا می شود، دقیقاً به همین دلیل است که منافقان حتی اگر طرفداران زیادی دور خود جمع کنند، بالاخره روزی تنها خواهند شد چرا که حتی کفار هم از کسی که در کفر خود منافق باشد خوششان نمی آید و به همین دلیل است که حتی خاتمی هم اکنون مورد حمایت اپوزیسیون نیست!
و اما بحث دولت احمدی نژاد! کافی است که به معیارهای مردم در دوبار انتخاب وی دقت کنیم، همان معیارهایی که همین تازگی رهبر معظم انقلاب بقای بر آنها را از دولت طلب نمود؛ این معیارها چه چیزهایی بود؟ ساده زیستی، پرهیز از حاشیه، استعمارستیزی، اخلاص برای خدا، سختگیری بر مدیران و مسئولان، ولایت مداری، پایبندی به دین و احکام اسلامی، شهامت در پذیرش اشتباه، پایبند نبودن به اشخاص و احزاب سیاسی، مصرف حساب شده ی بیت المال، قانون گرایی، پرهیز از تمرکز، مبارزه با ویژه خواری و ...، بسیاری از این شعارها بین همان 13 میلیونی که به وی رأی ندادند عوامل بسیار تعیین کننده بودند مثلاً چه بسیار کسانی که به احمدی نژاد رای ندادند چون ایشان از فلسطین حمایت می کرد و به همین دلیل شعار دادند نه غزه نه لبنان، دلیل این که احمدی نژاد در تهران کمترین رأی را آورد این بود که شعار وی توسعه ی تمام ایران و پرهیز از تمرکز گرایی بود، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر این بود که رفاه طلب بودند و از سادگی و ساده زیستی و ساده پوشی و ساده گویی بدشان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند قبلاً مستقیم یا غیر مستقیم از ویژه خواری متنعم می شدند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند طرفدار تقویت ولایت و ولایت مداری نبودند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند از بی قانونی بیشتر خوششان می آمد، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند به خاطر رعایت نکردن قواعد بازی سیاست رأی ندادند، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رأی ندادند بخاطر بوسیدن دست رهبر رأی ندادند و ... همه ی اینها دلایلی نیست که به راحتی یک نفر امروز به کسی رأی بدهد و فردا ندهد، بلکه این ها معیارهایی مهم برای جذب و دفع افراد بوده و تا مردم احساس نکنند که افراد دست از این معیارهای شان برداشته اند، نظرشان نیز در مورد آنها بر نمی گردد.
...یعنی نمی شود که هم طرفداران ساده زیستی به کسی رأی بدهند و هم طرفداران رفاه طلبی، نمی شود هم عاشقان ولایت به کسی رأی بدهند و هم ضدولایت فقیه، نمی شود هم تهرانی متعصب از کسی خوشش بیاید و هم روستایی متعصب، نمی شود هم طرفداران رعایت حجاب در جامعه از کسی خوششان بیاید و هم بی حجابانی که مغرضند، نمی شود هم عاشقان آمریکا از کسی خوش شان بیاید و هم کسانی که مرگ بر آمریکا می گویند و خیلی از این محالهای دیگر! نتیجه این که اگر کسی 25 میلیون رأی برای برخی خصلت ها بدست آورد و 13 میلیون رأی را برای همان خصلت ها از دست داد، هرگز نمی تواند هم رأی آن 25 میلیون را داشته باشد و هم رأی آن 13 میلیون را مگر با نفاق و دروغ!!! راستی به نظر شما 25+13=؟



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   پنج شنبه 91 شهریور 16   در ساعت 8:39 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


برنامه پایش و اشتباه قدیری ابیانه

 

در برنامه ی پایش که اتفاقاً برنامه ی خوبی هم هست آقای قدیری ابیانه میهمان برنامه بود و مشکل اقتصاد کشور را بیش از هر هرکس دیگری متوجه مردم و فرهنگ کارشان دانست، ایشان میزان پایین بهره وری نیروی کار را ناشی از بی وجدانی مردم و کارمندان و کارگران می دانند، ایشان تورم و گرانی را ناشی از عدم خرید مصولات داخلی و عدم توان در مدیریت اقتصاد خانواده و به عبارتی بازهم عدم درک مردم معرفی کردند، ایشان همچنین تولید را بهره مند از کمک بسیار زیادی از طرف دولت می دانند و تازه منت بر سر تولید کننده می گذارند، بازهم ایشان کارمندان را انسانهایی مفت خور بر سفره ی نفت می دانند که فهم درستی از هیچ چیز ندارند؛ ایشان امشب بارها و بارها از عبارت فهماندن به مردم و اشتباهات مردم در فهمیدن مسائل سخن گفتند و با شنیدن این حرف ها آرزو می کردم کاش در چنین برنامه ای حضور می داشتم تا خودم در بحث شرکت می کردم.
اگر چه حقیر هم از وضعیت تعطیلی های زیاد در کشور راضی نیستم و قبلاً هم در این خصوص مطلب نوشته ام اما این که مقصر اصلی اقتصاد کشور، مردم و تولید کنندگان معرفی شوند را واقعاً یک ظلم و تهمت زشت می دانم که امید است برنامه ی پایش هر چه زودتر در جهت رفع این تهمت ها برآید و در صورتی که قرار شد وضعیت بهره وری را مورد نقد قرار دهد از کارشناسان و خبرگان مسئله استفاده کند نه مسئولانی که توپ را در زمین مردم می اندازند.
گویی بیشتر طراحان اقتصادی کشور و مسئولان و مدیران ما فکر می کنند که با نصیحت و توصیه به کار همه ی مشکلات حل می شود، و هرگاه مشکلی حل نشد بر همین اساس به سادگی نتیجه می گیرند که مقصر مردم هستند که خوب کار نمی کنند، با توجه به این که قبلاً مطلب مهم و مستقلی در همین خصوص نوشته بودم با کسب اجازه از مخاطبان دوباره تقدیم می کنم:

چرایی وضعیت بهره وری در ایران 

همواره از پایین بودن بهره وری نیروی کار در کشورمان شنیده ایم و در مقایسه ی آن با شاخص های بهره وری در کشورهای توسعه یافته و یا حتی برخی کشورهای در حال توسعه ی آسیای شرقی حسرت ها خورده ایم. اما این که چرا چنین وضعیتی را در کشورمان شاهدیم واقعاً جای تأمل دارد و یقیناً تا این موضوع به درستی واکاوی نشود حل آن نیز میسر نخواهد بود.


هدف از این نوشته ارائه ی نقاط ضعف و مشکلات ارتقای بهره وری نیروی کار به خصوص با توجه به مشکلات مبتلا به در کشور خودمان است، تا این باور را که فقط با ارائه ی آمار مقایسه ای و نکوهش نیروی کار می توان بهره وری را افزایش داد و یا تقصیرها را بر بی وجدانی نیروی کار گذاشت و اورا مقصر ناکامی های اقتصادی و اداری کشور معرفی کرد را مورد انتقاد قرار دهم، به همین دلیل موانع ارتقای بهره وری در کشور را مختصرا مورد توجه قرار می دهم:
1-     کارها درست تعریف نشده اند: در بسیاری از موارد ما شاهدیم که بسیاری از کارها بر اساس اصول صحیح و به صورت یک فرایند مناسب تعریف نمی گردند و این مسئله باعث می شود که کاری که تعریف شده است، اصولاً اثربخش نباشد یعنی نیروی کار حتی در صورت انجام صحیح و دقیق آن کار، با نتیجه ی مناسب و موثری به لحاظ مفید بودن کار انجام شده مواجه نمی شود. این مسئله در کشور ما به نظر حقیر به خصوص در ادارات بسیار شایع است و بسیاری از نیروهای کار اینگونه احساس می کنند که چون کار درست تعریف نشده است حتی در صورت انجام صحیح آن کار، کارمفیدی انجام نشده و به این وسیله آن کار ارضا کننده نمی گردد. به عنوان مثال ارگانهای نظارتی در شرایطی که زیرساختها برای حل مشکلات موجه نیستند با چنین مشکلی مواجهند چرا که نیروی انسانی این گونه سازمانها از اثربخش نبودن نظارتهای خویش بیش از هر کس دیگری اطلاع دارند. در شرایطی که کاری فاقد انگیزش روانی لازم برای نیروی انسانی باشد یقیناً حتی موثرترین عوامل انگیزشی مادی نیز نمی توانند حلال مشکل بهره وری باشند.
2-     کارها به درستی اندازه گیری نمی شوند: در بسیاری از مشاغل به خصوص مشاغلی که محصول در آنها به راحتی قابل اندازه گیری با شاخصهای کمی نیست، نیروی کار نمی تواند برداشت صحیحی از میزان مفید بودن کار خود و میزان پیشرفت خود داشته باشد و در چنین محیطی یک فضای رقابتی قابل شکل گیری نیست. تعریف شاخص های چند گانه و ترکیبی از کمی و کیفی می تواند تا حد زیادی موجب حل این مشکل گردد. معمولاً واحدهای ارائه کننده ی خدمت بیش از واحدهای تولید کننده ی کالا با این مشکل مواجهند و به همین دلیل ادارات دولتی و واحدهای اداری صنایع و واحدهای مدیریتی بنگاهها بیشتر با این مشکل موجهند و بهترین راه حل این مشکل ارج گذاردن به نظرات مشتریان و مراجعان سازمان ها و بنگاه و ثبت نظرات آنهاست و دیگر این که به بحث ارزیابی عملکرد و تعریف و به روز آوری علمی شاخصهای انجام کار اهتمام ویژه ای ورزیده شود.
3-     نیروی انسانی مورد احترام نیست: نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه ی یک بنگاه همواره باید مورد احترام و حمایت باشد و در صورتی که با دید ابزاری به نیروی انسانی نگاه شود مطمئناً آن نیروی انسانی نیز فاقد شخصیت و روحیه ی مناسب گشته و اصولاً از جایگاه ابزاری خود در کارگاه وقوف یافته و حتی با بدکارکردن سعی می کند تا وجود خود را در آن میان به عنوان یک عامل موثر و حیاتی اثبات نماید که متأسفانه چنین سازمان هایی به جای اصلاح نوع نگاه خود به نیروی انسانی، با تغییر سریع و جایگزینی یک نیروی کار دیگر بیش از پیش بر وجود این بیماری در سازمان خویش دامن می زنند.
4-     تشویق و تنبیه به درستی اجرا نمی شود: چه بسا در سازمانی کاری درست تعریف شده باشد و درست هم اندازه گیری شود و حتی به نیروی انسانی هم احترام گذارده شود اما این مسئله که سازمان بین کار خوب و بد تفاوتی قائل نگردد موجب یک رقابت در تنبلی و بد کارکردن می گردد چرا که نیروی انسانی فعال نیز از این که بخواهد جور یک نیروی انسانی کم کار را بکشد احساس رضایت نمی کند و این مسئله موجب می شود ترمز ارتقای بهره وری در سازمان ها کشیده شود. و ادامه ی این رویه موجب می شود کم کم وجدان کاری در سازمان بمیرد و سازمان به یک سازمان بی روح و مرده تبدیل گردد. نمونه ی این سازمان را در ادارات مختلفی که حتی به لحاظ کسب امتیاز و اخذ گواهی های متعدد مدیریتی موفق هستند زیاد می توان مشاهده نمود.
5-     تفاوت های محسوس دستمزد در سازمانهای مشابه: چه بخواهیم و چه نخواهیم همواره نیروهای انسانی یک سازمان خود را با نیروهای سازمان های دیگر مقایسه می کنند و معمولاً هم در این مقایسه وضعیت خود را با سازمانهایی مقایسه می کنند که به لحاظ مسائل نیروی انسانی از وضعیت بهتری برخوردارند. این که حقوق کارشناسان مشابه در سازمان های مشابه تفاوت زیادی داشته باشد متأسفانه در کشور ما رایج است و به همین دلیل همواره تبعات این مشکل گریبان سازمان ها و بنگاه های کشور را می گیرد و به عنوان سدی در ارتقای بهره وری عمل می کند.
6-     نوشتن کارهای خوب به نام دیگران: این مسئله که کسی کاری انجام دهد و به نام دیگری نوشته شود موجب بروز یک نوع حس استحمار در افراد می گردد و حال اگر در یک سازمان این مسئله رایج باشد که همواره امتیاز انجام خوبِ کارهای خوب به نام فقط مدیران نوشته شود و ایشان باشند که از پاداش های مختلف مادی و معنوی برخوردار گردند،  مطمئناً یک عامل ضد بهره وری قلمداد می گردد و این مسئله نیز متأسفانه از مشکلات رایج در کشور است که همه ی ما در محیط کارمان بارها با آن مواجه بوده ایم و این مشکل هنگامی که با مقصرگرفتن به ناحق نیروهای پایین دستی همراه می شود موجب تشدید بحران بهره وری در کارگاه می گردد چرا که این دو عامل موجب تخریب روحیه و انگیزه ی کار در نیروهای انسانی می گردد، چرا که در هر صورت نقاط ضعف به نام ایشان و نقاط قوت به نام مدیران نگاشته می شود.
7-     تعریف غلط نظام های ارتقای شغلی و حقوق و دستمزد و یا عدم اجرای صحیح آنها: در کشور ما چه به لحاظ قانون کار و چه به لحاظ قوانین استخدام کشوری و چه به لحاظ اجرای دقیق آنها معمولاً ارتقای شغلی چندانی چه به لحاظ جایگاه کاری و چه به لحاظ میزان حقوق و دستمزد برای نیروی انسانی متصور نیست چرا که معمولاً افراد شایسته به جای ارتقا سرکوب می گردند تا رقیب افراد بارابطه محسوب نشوند و در چنین سازمان هایی معمولاً مشاغل حساس و مترقی توسط افرادی اشغال می شود که به لحاظ روابطی و به دور از ضوابط برگ های برنده بیشتری در دست دارند. این مسئله موجب می شود تا یک نیروی انسانی، بدون انگیزه ی ارتقای شغلی کار کند و یا به جای انجام صحیح و دقیق کار به استحکام پایگاه های مبتنی بر رابطه و تضعیف جایگاه روابط با استفاده از همین ابزار همت ورزند و موفقیت خود را در گروی این روابط ببیند تا موثر بودن در محیط کار.
8-     جایگاه اخلاق کاری: این مسئله که به کار و اخلاق حرفه ای و اختصاصی آن اهمیت داده شود موجب می شود تا انگیزه ی کار و وجدان کاری در نیروی انسانی و البته خود مدیران ارتقا یابد. یقیناً توجه بیشتر به اخلاق اسلامی در این خصوص که از اولیا و ائمه و کتاب آسمانی به ما رسیده است می تواند نقش تعیین کننده ای در بهبود بهره وری نیروی کار داشته باشد و البته این مسئله در صورتی بیشتر نمود و بروز می یابد که در سطوح مدیریتی نیز به آن توجه شود و نمی توان از نیروهای پایین دستی خواست به چیزی مقید باشند که اعتقاد مدیران به آن سست است و در این صورت نیروی انسانی بیش از این که متوجه اهمیت اخلاق کاری و وجدان کاری باشد، به این مسئله توجه میکند که این شعارهای انسانی، وسیله ای هستند تا فقط مدیران جایگاه خود را ارتقا دهند.
9-     مشکل فرهنگی در خصوص جایگاه کارآفرین: متأسفانه نوع نگاهی که بعضاً در جامعه رواج یافته است نگاه منفی به مقوله ی سرمایه داری است و این مسئله در کارگاه ها وقتی که کارگران به کارفرمای خود به چشم یک سرمایه دار بی درد نگاه می کنند در قالب مقاومت در برابر ارتقای بهره وری و سودآوری بیشتر برای کارفرما نمود پیدا می کند. اگر چه این مشکل طی سالیان اخیر با نگاه مقدس به مقوله ی کارآفرینی اصلاح گردیده است اما همچنان نمی توان منکر این نوع نگاه بود و البته نقش مدیریت در برنامه ریزی و بکارگیری ابزارهایی در جهت پاداش افزایش تولید و یا افزایش بهره وری می تواند بازی را از حالت برد-باخت بین کارفرما و کارگر به حالت برد-برد بین ایشان تبدیل نماید و در واقع در حل سریع تر این مشکل فرهنگی در کارگاه کمک نماید.
نتیجه: عوامل و موانع ارتقای بهره وری بدون برنامه ریزی و فعالیتهای مدیریت قابل رفع نیست و  توجه به هر کدام از عوامل شمرده شده، به خودی خود راه حلش را نیز در درون خود دارد و کافیست این موارد مورد دقت و توجه و واکاوی در هر سازمانی قرار گیرند، تا با حل یک به یک آنها گام های مناسبی در خصوص بهره وری نیروی کار در سازمانها گذارده شود و دیگر این که بهره وری کامل تنها زمانی حادث می شود که تمامی این عوامل باهم ارتقا یابند و گرنه هر یک از عوامل اگر نباشند شما زنجیره ای خواهید داشت که حلقه های آن به هم متصل نیستند و این زنجیرپاره، نشان همان عامل بهره وری ناقص در کشور ماست.
مسئله ی دیگر این که برخی از این عوامل در سطح سازمان و یا بنگاه قابل حل نیستند چرا که نیازمند تغییر قوانین و رویه های کلان کشور هستند که نپرداختن به آنها در کنار پافشاری بر لزوم ارتقای بهره وری نیروی کار، دقیقاً همان آب در هاون کوبیدن خواهد بود و به همین دلیل در این سال که سال جهاد اقتصادی است بهترین فرصت برای پرداختن به این مقولات و حل ریشه ای مشکلات آن در تمام ابعاد به خصوص بعد بهره وری نیروی کار است.

مدیران مهمترین مانع در ارتقای بهره وری و سلامت اداری
مهمترین عامل در ارتقای سطح همت و کار عموم
این همه تعطیلات را تعطیل کنید 

میهمان عزیز شما ممکن است از سایت دیگری به اینجا لینک شده باشید، در صورت تمایل به صفحه ی اصلی وبلاگ مراجعه نمایید، مطالب وبلاگ به صورت مستمر به روز می شود.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   دوشنبه 91 شهریور 13   در ساعت 1:48 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


بصیرت و ولایت دو بالند

 

این مطلب خطاب به مدیر وبلاگ ارزشی "ساعت یک و نیم آن روز" در ادامه ی مباحثه ای که در خصوص مفهوم بصیرت شروع شده است، نگاشته می شود:
دوست من، شما مفهوم ولایت مداری را تبیین می فرمایید و نامش را بصیرت گذاشته اید. ولایت مداری و بصیرت دو مفهوم بسیار مهمند که انسان را به سعادت می رسانند. انسان در زمانی که به ولایت معصوم رسید، می تواند با تبعیت محض از او به سعادت برسد اما آیا همواره شناخت ولایت و رسیدن به ولایت به راحتی میسر است؟! آیا همه فی ذاته ولی خدا را می شناسند؟! پاسخ نه است، حضرت سلمان بدون بصیرت به ولایت نمی توانست برسد. بصیرت هم انسان را به ولایت می رساند و هم در مسیر ولایت نگاه می دارد. تبعیت محض و بدون چون و چرا از ولی تا زمانی معدود انجام شدنی است، اما اگر شبهات روی شبهات و بدون پاسخ انبار شوند، نمی توان به ولایت مداری دائمی مطمئن بود.
قرار نیست اول چرا بگوییم و بعد اطاعت کنیم من هر گز چنین حرفی نزده ام اما قرار نیست پس از عمل هم از پاسخ به شبهات فراری باشیم. دوست من بسیاری از کسانی که ولایت مدار بودند روزی در مقابل ولایت ایستادند و دلیلش همین بی بصیرتی بود چرا که کم کم، شبهات و سوالاتی برایشان پیش می آمد بدون این که دنبال دلیلش بروند و ناگاه دیدند که پایه های ولایت پذیری شان سست شده است.
دوست من نباید با کلمات بازی کرد، بصیرت به معنی کور بودن نیست به معنی بینایی است. همانطوری که در قرآن بارها و بارها از ولایت و تبعیت از ایشان سخن گفته شده است، بارها و بارها و بارها از اهمیت تفکر، دیدن و شنیدن سخن گفته شده است، نکند برای تبیین معنی عمیقی مانند ولایت مداری یک معنی دیگر به نام بصیرت را ذبح کنید. ولایت مداری و بصیرت دو بال لازم برای پروازند.
حضرت سلمان در جایی که حتی حضرت علی حضور نداشت نیز همان می کرد که اگر حضرت علی بود می فرمود و این بصیرت است که بدون این که ولایت همه چیز را ریز به ریز به انسان بگوید تا بفهمد، بتواند خودش تبیین کند و این مفهومی است که رهبر معظم انقلاب نیز مستمراً بر آن تأکید دارند و البته جایی که دستور صریحی بود نیز باید بدون مکث بر اساس دستور عمل کرد. در داستان فتنه، امام خامنه ای بیش از این که دنبال ولایت مدارها باشد دنبال بصیران بود و از بصیران می خواست تا صحنه را برای مردم شفاف کنند و این در حالی بود که ولایت مداران فقط گلیم خودشان را شاید می توانستند از آب بکشند، اما بصیران جامعه را شفاف می کردند و فتنه را خاموش.

مطالب مرتبط:
بصیرت، چشم و گوش بستن نیست
بصیرت چشمه ولایت مداری 
صبر و بصر مهلک است   


  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   سه شنبه 91 شهریور 7   در ساعت 12:12 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


اهمیت اجلاس تهران

با توجه به اظهاراتی که پس از مذاکرات اخیر (3-4 روز پیش) هسته ای از سوی برخی نمایندگان گروه 5+1 انجام شد، به نظر می رسد ایشان می خواهند به بهانه ی ناکامی در این مذاکرات بازهم جامعه ی جهانی خیالی را مقابل ایران قرار دهند و این اجلاس با توجه به اعضا و سطح حاظران آن و صدور بیانیه ی احتمالی، یقیناً در خنثی سازی این توطئه کاملاً مؤثر خواهد بود.
مورد دیگر از اهمیت این اجلاس غیر متعهدها، نمایش عظمتِ ولایت و رهبری است که یقیناً در این اجلاس مورد دقت و ارزیابی اعضا قرار خواهد گرفت، فرصتی که معمولاً در مناسبات بین المللی برای سران سایر کشورها رخ نمی دهد و معمولاً این ملاقات ها مورد استقبال و دقت خاصی از سوی رسانه ها نیز واقع می شود.
شروع محکم و جانانه ی سال های ریاست ایران بر این جنبش، نوید قوت آن و آغازی برای انتقاد بر ساختار ناعادلانه ی سازمان ملل و شورای امنیت و حق وتو خواهد بود و با توجه به این که سالهاست این مبارزه مورد اهتمام ایران بوده است، با ریاست ایران بر این شورای مهم، بیش از پیش نیز مورد تأیید قرار خواهد گرفت.
بحث سوریه و تبیین مستقیم نظرات ایران بدون این که در تحریف های رسانه های مستکبران گم شود کمکی به حل سریع تر مسئله ی سوریه و همراه سازی سایر دولت ها و ملت ها خواهد بود.
تقویت ایران از ثمرات این اجلاس در ایران است که موجب تضعیف جبهه ی مقابل ایران اعم از ترکیه و عربستان و قطر و اسرائیل و غرب و آمریکا خواهد شد و آشفتگی و به هم ریختگی محاسبات ایشان و تغییر سیاست های انفعالی ایشان را به همراه خواهد داشت که این تضعیف خودش را در جبهه های مختلفی اعم از سوریه، اسرائیل، ترکیه، عراق و ... نشان خواهد داد.
ریاست بر جنبش عدم تعهد یقیناً موجب خواهد شد تا توطئه هایی که ظالمانه بر ملت ها دیکته می شود با هماهنگی و صلابت بهتری خنثی شود که از این قبیل توطئه ها می توان به تحریم ها و تهدیدها اشاره کرد و این که اجلاس اخیر می تواند با نزدیک سازی مناسبات اقتصادی و سیاسی کشورهای غیر متعهد اولاً تحریم ها را خنثی کند و ثانیاً شر تحریم ها را به تحریم کنندگان برگرداند و ثالثاً روش های نهادینه ای را برای خنثی سازی دائم این فشارها ایجاد نماید.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   دوشنبه 91 شهریور 6   در ساعت 9:31 عصر   بدست سیاوش آقاجانی


چرا، الرجال قوامون علی النساء؟!

در سایه ی مطلب زیبای وبلاگ "ســ ا مـــ ع ســــ و م" در خصوص تبیین معنی آیه ی" الرجال قوامون علی النسا ء بما فضل الله بعضهم علی بعض" تقدیم می گردد:
تا کنون شده است که بین این که مدیر خوبی نباشید و یا مدیر خوب داشته باشید مخیر شده باشید؟! آیا در چنین شرایطی تکاپو و تنش و درگیری های مدیریت را می پذیرید یا آرامش داشتن زیر سایه ی یک مدیر مسئولیت پذیر و وظیفه شناس را ؟! آیا آرامش بیشتر و در معرض پاسخگویی کمتر بودن در دنیا و آخرت دلچسب تر نیست؟!
نباید از حق گذشت که با توجه به ارجحیت عقلانیت بر احساس و اقوی بودن توان جسمی مردان بر زنان در کسب روزی و کارهای سخت و البته لزوم حفظ آرامش زنان به عنوان چشمه ی احساس خانواده، مدیریت خانواده از سوی مردان بر جنس زنان اولویت دارد (و البته این آیه نیز با توجه به جمع بودن رجال و نساء اشاره به همین عمومیت دارد)، که این اولویت با احکام الهی و فقهی مبنی بر محول کردن وظایفی چون گرداندن چرخ اقتصادی خانواده (نفقه)، اذن ازدواج دختر، دادن حق طلاق، غیرت و .... به مردان، نهادینه شده است.
البته در فطرت زنان نیز این چنین است که ایشان ترجیح می دهند به جای داشتن یک شوهر فرمان بر و مدیریت پذیر (به اصطلاح زن ذلیل)، شوهری داشته باشند که قابل اتکا، بهره مند از عقلانیت زیاد و قابل اعتماد باشد و این خصوصیت برای تمام زنانی که از اصل و فطرت خویش دور نشده اند وجود دارد، تا هم مردان به وظایف و تکالیف خود به خاطر توانایی هایی که دارند وقوف داشته باشند و شانه از مسئولیت های مهم خویش در قبال خانواده خالی نکنند و هم زنان مطابق فطرت خویش به دنبال ازدواج با مردان مسئولیت پذیر باشند و به این خصلت مردان احترام بگذارند و اینچنین زنان نیز ترغیب می شوند مطابق فطرت و طبیعت خویش عمل کنند و به جنگ با فطرت الهی خویش برنخیزند و بر این اساس، تکامل خانواده در این خواهد بود که مردان طبق فطرت خویش و زنان نیز بنا بر نهاد خود عمل کنند و هیچ یک در مبارزه با فطرت خویش برنخیزند و به مسئولیت هایی که خداوند بر اساس توانایی هایشان تعریف کرده است، عمل کنند یقیناً در خانواده ای که مردان، زن صفت و زنان مرد صفت باشند، نمی توان توقع داشت تا یک خانواده ی الهی شکل گیرد و همین حالت زشت است که از علائم آخرالزمان نیز شمرده شده است.



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   یکشنبه 91 شهریور 5   در ساعت 1:11 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


خائنان، طلبکار از خادمان!!!

مدتیست به واسطه ی شکافی که بین اصولگرایان به واسطه ی ترک ساکتین در فتنه رخ داد، اصلاح طلبان بوی گوشت داغ شده به مشامشان رسیده است. ایشان با هر حرکتی از متقاطع و موازی و متنافر مشغول تحرکند و حتی نامزدهایی را برای انتخابات ریاست جمهوری بعدی مطرح می کنند و محک می زنند؛ اما آنچه که مرا واداشته است این مطلب را بنویسم، بهانه ایست که ایشان برای حضور خودشان مطرح می کنند.
تمام کسانی که در جبهه ی اصلاح طلبان، عَلم فتنه را به دوش کشیدند، اینگونه ادعا می کنند که ایشان راه علاج مشکلات کشورند و این که به خاطر رفع سوءمدیریت های جاری کشور آمده و کمر همت بسته اند و با کمال طلبکاری، مدیران و مسئولان کشور را به مقصر بودن در مشکلات متهم می کنند، اگرچه ماهم نقش سوءمدیریت را به خصوص در عدم اجرای اقتصاد مقاومتی مورد اشاره ی رهبری به منظور خنثی سازی توطئه های دشمنان، پررنگ می دانیم اما نمی توانیم از نقشی که فتنه گران در به تأخیر انداختن ثبات و آرامش در کشور ایفا کردند غافل شویم.
4 سال پیش، درست زمانی که گروه 5+1 از فشارهایی 3-4 ساله خویش و مقاومت جانانه دولت و ملت خسته شده بود و به مذاکرات بدون شرط راضی شده بودند، همین اصلاح طلبان با یک حرکت هماهنگ شده به سردمداری تمام بزرگانشان، با ایراد تهمتی رذیلانه به انقلاب، فتنه ای بزرگ را کلید زدند و برای موفقیت خود، از آمریکا و اروپا کمک خواستند تا مستکبران را قانع کنند که با هرچه در توان دارند به ایران فشار آورند، آنجا که خود دولت آمریکا در مجلس آمریکا تمام حمایت های خود را به لحاظ فشارهای سیاسی و اقتصادی و مالی مورد شمارش قرار دادند و همین حمایت ها موجب شد تا مذاکرات جانانه هسته ای که به پیروزی ملت ایران ختم می شد دوباره منقطع شد و فشارها زیاد شد و این بار تحریم ها با چاشنی تهدید دوباره تشدید شد و تمام اینها نبود مگر به سفارش و پشتگرمی همین حامیان فتنه، همین هاشمی رفسنجانی، همین خاتمی و همین کسانی که اکنون در سنگر اصلاح طلبان مشغول روشن کردن آتشی دیگرند و بخشی شان نیز اکنون در لندن مشغول دم تکان دادن هستند.
اکنون همان کسانی که با فشارهای اقتصادی مسیر پیشرفت و پایداری کشور را چند سال به تأخیر انداختند، مدعی و طلبکارند و چقدر جسورند که از دربِ باز بزرگواری نظام، گربه صفتانه حیا نمی کنند. اکنون بسیاری از کشورهای به اصطلاح توسعه یافته با مشکلات عدیده ی داخلی مواجهند بی آنکه تحت فشار و یا تحریمی باشند، پس چگونه کسانی که خودشان پالس تحریم و فشار و حتی حمله ی نظامی را می دادند، اکنون انگشت اتهام را به سوی کسان دیگر می گیرند، آیا ایشان نمی اندیشند که اگر کسی سوءمدیریت کرده باشد فقط قاصر است، اما کسی که عامداً و عاملاً به دنبال خیانت بوده مقصر، مجرم و گناه کار است؟! آیا ایشان گناه سوءمدیریت و خیانت را یکی می دانند؟! اصلاً ماهم قبول داریم که خادمان در کارشان قصور داشته اند، اما آیا این دلیل می شود که خائنان از خادمان طلبکارشوند؟



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   شنبه 91 شهریور 4   در ساعت 12:48 صبح   بدست سیاوش آقاجانی


<      1   2   3   4   5   >>   >

 
________________
______
__
 
بازدید امروز : [4] ، دیروز: [115] ، کل بازدیدها:[840825]

استفـاده از مطالب این وبـلاگـ، در وبگاه های دیگر، با ذکر منبـع و البتـه حفظ امـانت، بلامانع می باشد.