سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • + به بعضی ها باید گفت *نقد می‌کنی یا نق می‌زنی؟!*انتقاد کردن این است که شما یک نقطه‌ى منفى را پیدا کنید، با تکیه‌ى بر نقطه‌ى مثبتى که وجود دارد، آن نقطه‌ى منفى را نشان بدهید و مغلوب کنید.اما نق زدن یعنی آدم یک نقطه‌ى منفى را بگیرد، همین طور هى بنا کند آن را تکرار کردن.
  • + "آخوند خراسانی از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند. آقای نخودکی گفت: آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی ؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم. مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور نباید برنجم؟ اقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی. اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی. "
  • + دقت کردین !؟ قصه‌ها واسه ” بیدار کردن ” آدما نوشته شده اما ما واسه ” خوابیدن ” ازشون استفاده می‌کنیم !
  • + خدا نکند برسیم به جایی که برایمان* « از دست دادن »* از *« دست دادن »* عادی تر شود ...
  • + بیچاره *گل فروش* تنها کسی است که،وقتی با *گل* وارد خانه میشود همه *غمگین* میشوند...
  • + بوی *دود* می آید به گمانم جمـــــاعتی پای *دنــیــــــآی مجآزی* می سوزانند عمــــــــــر خویش را!!! مارو میگه هااا :(
  • + موشی در خانه صاحب مزرعه تله موشی دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد! ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید. از مرغ برایش سوپ درست کردند. گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند. گاو را هم برای مراسم ترحیم کشتند! و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد!:)
  • + مو سر زمین بودم *با تراکتور* - بعد جنگ رفتم سر همو زمین *بی تراکتور *( عباس در آژانس شیشه ای )
  • + گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن! به رفتن ک فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی… میخواهی بمانی، رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی! این بلاتکلیفی خودش کلــــی* جهنـــــــــــــــم* است
  • + دعای باران چرا؟ دعای صبر بخوان این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی صبر ببار

اگر شما بمب هسته ای دارید...

دیگری اسلحه می سازد و ملتها را تهدید می کند  ما باید برای نجات جهان از ستمگریهای این کثیفان  اجلاس خلع سلاح او را بگیریم. چقدر بدبختند رییس هایی که برای پیشبرد اهداف شوم خود دست به اسلحه هایی چون بمب هسته ای می برند و بدبختر از آنها کسانی که سازمان ملل را مستأجر امریکا میدانند و جرأت نطق هم ندارند.

ای شیطان بزرگ،

 ای اوبامای غرق در اوهام و ای بازیگر صلح،

 ای کاخ سفید مفاسد اخلاقی و سیاسی و اقتصادی ،

ای FBIتجاوز کننده به حقوق شهروندان،

 ای کلاب با وفای اسراییل:

اگر شما بمب هسته ای دارید ما نگین انگشتر آقا داریم که شناسانده راه را به آنان که می بینند.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما شهادت داریم که شین آن بس است شما را.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما قدرت ایمان داریم که رسول الله در دل شیعه و سنی مان یادگار گذاشت.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما نفس خامنه ای داریم که یک بازدمش برای طوفان کربلا بس است.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما ?? میلیون مشتی داریم که کبابتان کردند ?? خرداد.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما ساندیسی داریم که امانتان را بریده است با آن نی ظریفش.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما غیرتی داریم که در کاخ سفید شما که هیچ در خانه سارکوزی که هیچ در وجود آن پاپ گیر کرده در فساد کلیساها هم نیست.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما  باکری ها، صیادها، آوینی ها، زین الدینها و همّتها و اکبر قدیانیها داریم که کل بودجه سالیانه تان هم برای سرشان جایزه بگذارید کم می آورید.

اگر شما بمب هسته ای دارید ما قلم بر وب چه های ارزشی را داریم.

آی نامردها...

اگر مردید و ادعاتان می شود نمی خواهد جلوی ملّت ما بایستید ارزشیها  را خلع سلاح کنید...

منبع : وبلاگ مهندسی فرهنگی



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   چهارشنبه 89 اردیبهشت 1   در ساعت 7:33 صبح   بدست توحیدی


خشونت های سانسور شده 3

سبزها با کوکتل‌مولوتوف به مغازه پدرم در نجف‌آباد حمله کردند

وحشی گری گسترده و سانسورشده سبزها در نجف آباد
نویسنده مطلب زیر، «حمید بزم شاهی اصفهانی» است که این مطلب از وبلاگ او «بزمانه» نقل می شود:

پدر 65 ساله‌ام که به قول خودش از 5 سالگی کار می‌کرده است، هنوز به مغازه موتوری‌اش وابسته است و موتورهای مردم را تعمیر می‌کند. پدرم یکی از کسبه معروف، عضو هیأت مدیره صنف تعمیرکار موتور و عضو هیأت امنای مسجد جامع است. دستان زبر و انگشتان ضخیمش نشان از عمری زحمت‌کشی دارد. خانواده ما عموماً حزب‌اللهی و بسیجی هستیم.

سبزهای کثیف که بعد از ریزش عظیم بدنه مردمی‌شان، به شدت از رهبری و انقلاب و حزب‌الله کینه به دل داشتند تلاش کردند تا زیر جنازه منتظری انتقامی از نظام بگیرند، الحمدلله رب‌العالمین این توطئه هم خنثی شد و تیرشان به سنگ خورد. آنان برنامه وسیعی برای قم و نجف‌آباد تدارک دیده بودند تا بتوانند این دو شهر را به آشوب بکشند. با هوشیاری مردم متدین نجف‌آباد و همین‌طور تلاش بسیجیان و حزب‌اللهی‌ها موضوع مرجعیت دینی منتظری از جنبش فتنه‌گرانه سبزها جدا شد. اما تلاش سبزهای لاابالی به متوقف نشد تا بلکه در روز عاشورا به بهانه چهلم آقای منتظری تمام توان خود را در تهران و نجف‌آباد متمرکز کردند. جسارت‌های بی‌سابقه روز عاشورا در تهران به مقدسات و پرچم امام حسین (ع) و اصل ولایت فقیه که کانون توجه رسانه‌ها بود ولی هیچ رسانه‌ای نگفت که در نجف‌آباد چه جدالی بین حق و باطل در جریان بود و چه فتنه‌ای رخ داد.

سبزهای وحشی که بدنه اکثریت آنان را بهاییان و منافقان خلق تشکیل می‌دادند با سر و وضعی تابلو از چند روز قبل از عاشورا از شهرهای مختلف خود را به نجف‌آباد می‌رساندند و با برنامه‌ریزی و سازماندهی میدانی، رسانه‌ای و اجتماعی تلاش وسیعی کردند تا اجتماع ظهر عاشورای مردم عزادار نجف‌آباد را به آشوب و درگیری بکشانند.

در روز عاشورای امسال خشونت‌های بی‌سابقه‌ای در نجف‌آباد رخ داد. وقتی سبزهای نفوذی در یک دسته عزاداری، شروع به شعارهای ضد نظام و ضد ارزش‌های اسلامی کردند، بسیجی‌ها و حزب‌اللهی‌ها به میان آنان رفتند و با شعارهای حسینی و اسلامی، مانع تحرکات آنان شدند. در تراکم جمعیت مردان خداجوی موسوی سلاح‌های سرد خود را به سمت بسیجی‌ها نشانه رفتند تا ثابت کنند که چقدر اصیل و مترقی هستند. ده‌ها نفر از بسیجیان ضربات چاقو و مشت و لگد را نوش جان کردند تا سندی بر مظلومیت این یاران فاطمه زهرا س و امام حسین ع باشند. از جمله حامد برادر عزیزم و خواهرم نیز از کسانی بودند که در راه دفاع از انقلاب و ولایت توسط سبزها ضرب و شتم شدند. درگیری به این‌جا ختم نشد، سبزها یک المک گاز شهری را شکستند تا با آن آتش‌سوزی راه‌بیندازند، نارنجک‌های دست‌ساز خود را به سوی مسجد جامع نجف‌آباد روانه کردند و مردم را تهییج می‌کردند تا به مسجد حمله ببرند. مردم اما خود را کنار کشیدند و کاری نکردند و فقط نظاره گر بودند. یکی از بی‌شرف‌ها به قصد جسارت، نارنجکی به عکس آقای خامنه‌ای که به دیوار مسجد است پرتاب کرد و بقیه هم شروع کردند عقده گشایی کنند، برادرم حامد با همان حال مضروب، به لحاظ قدرت بدنی و شجاعتی که در او الحمدلله وجود دارد، سریع خود را به پشت‌بام مسجد رساند و برای جلوگیری از جسارت بیشتر سبزها به تمثال رهبری، پتویی را روی عکس انداخت.

از آن زمان منافقان کوردلی که نتوانستند مردم متدین و ولایی نجف‌آباد را تسلیم وحشی‌گری خود کنند در پی انتقام از چهره‌های شاخص مردم افتادند از جمله خانواده ما.

آنان در نیمه شب پنجشنبه هفدهم ربیع الاول، که خیابان‌های شهر خالی از رفت و آمد بود، با کوکتل‌ملوتوف به مغازه تعمیرگاه پدرم حمله کردند و آن را به آتش کشیدند تا پیرمرد زحمت‌کش را از عمری جهاد و تلاش در راه اسلام و انقلاب و نظام پشیمان کنند. برادرم حامد را نیز چندین بار تلفنی و در خیابان به طور ناشناس تهدید کردند تا او را از راه دفاع از ولایت منصرف نمایند.

پدرم که توسط یکی از همسایگان از وقوع این حمله خبردار شد، با زحمت توانست با استفاده از کپسول ضد حریق از سوختن همه مغازه جلوگیری کند ولی کلانتری و اطلاعات و سپاه و سایر نیروهای امنیتی و قضایی گویا هیچ اتفاقی نیفتاده و اکنون پس از گذشت حدود ده روز هیچ پیگیری و اقدامی در جهت شناسایی عوامل این حمله و دستگیری آنان نکرده‌اند تا باز هم مظلومیت سربازان ولایت اثبات شود.

این که عده‌ای معتقدند که سبزها رو به ترور خواهند گذاشت به نظر من بلوفی بیش نیست. آنان خیلی حقیرتر و بی‌عرضه‌تر از این‌ها هستند؛ اما با اهمال‌کاری بی‌عرضگی قوه قضاییه و نهادهای امنیتی محلی بعید نیست عوامل این شرارت‌ها کم‌کم احساس کنند که شهر خلوت است. قوه قضاییه امروز خط مقدم دفاع از تمامیت نظام جمهوری اسلامی است و هرگونه مدارا و مماشات با این فرقه منحرف و گمراه، باعث ریشه دواندن آنان می‌شود.

من به داشتن چنین پدر، برادر و خانواده حزب‌اللهی و به داشتن چنین دشمنان خدانشناسی افتخار می‌کنم و به امریکا، اسراییل، موسوی، کروبی و خاتمی این سران کور فتنه و سبزهای کثیف اعلام می‌کنم که هرگز از قلم زهرآگین و رسواسازی و دفاع جانی و مالی ما از ولایت فقیه و ولایت سیدعلی خامنه‌ای هرگز در امان نخواهند بود.



پلیس های آدم خوار

خشونت سانسورشده:‌ مطلب زیر را محمد حاشر یزدانی، مدیر وبلاگ منتظران در تاریخ ?? بهمن ???? نوشته است. صرفنظر از نکته تلخی که این مطلب به آن پرداخته است، از زبان یکی از ماموران امنیتی از دستگیری دو نفر منافق مسلح در جریان اغتشاشات بعد از انتخابات نیز سخن رفته است. لازم به یادآوری است که در بدن آن دسته از کشته شدگان این اغتشاشات که توسط سلاح گرم به قتل رسیده اند، گلوله هایی یافت شد که با گلوله سلاحهای سازمانهای امنتی ایران همخوانی نداشت.

 
***
یکی از مامورین امنیتی تهران می گفت:

وظیفه تامین امنیت خیابان کارگر و پارک لاله در زمان اغتشاشات پس از انتخابات بر عهده تیم ما نهاده شده بود. بچه ها نهایت تلاش را میکردند تا صف مردم عادی از اغتشاش گران جدا شود. بی گناهی صدمه نبیند.ب چه های شناسایی اطلاع دادند چند نفر مسلح به سلاح کمری در اجتماع معترضین در میدان ولیعصر دیده شده اند.

بچه ها را جمع کردم و توضیح دادم که منافقین مسلح در میان معترضین دیده شده اند و قطعا هدف ایشان کشتن افراد بی گناه جهت تحریک مردم عادی است و ممکن است حتی ما را نیز هدف قرار دهند تا بقیه بچه ها عصبانی شوند و کاری از روی احساسات انجام دهند. همه تلاشتان این باشد که این افراد را شناسایی و دستگیر کنید.

فضای سنگینی روی تیم حاکم شد. خانواده های بسیاری در خیابان در حال تردد بودند. ذکر لب همه بچه ها امن یجیب بود تا کسی صدمه نبیند.

مشخصات ظاهری منافقین توسط بچه های شناسایی اطلاع داده شد. تیم را توجیه کردم و شروع به جستجو کردیم.

چند مادر با بچه های نازنینشان در حال خرید از فروشگاه بودند. با چشمانم آن ها را اسکورت کردم تا سوار بر اتوبوس شدند و رفتند. نفس راحتی کشیدم.

همه تیم اضطراب داشتند نکند بی دقتی کنند و هموطنی فدای نیت های شوم منافقین شود. خدایا رحم کن....

از خستگی سرم را روی دستانم گذاشتم و چشمانم را بستم. صدای بی سیم بود.

محمد جان هستی؟

جانم بگو چی شد ؟ چه خبر؟

گرفتیمشون ممد جان هر دو شون رو. اما بازم احتیاط کنید شاید بیشتر باشن.

نفس راحتی کشیدم.

رفتم پیش بچه ها و گفتم وضعیت از قرمز به زرد تغییر پیدا کرده .گوشه خیابون چشمم به یه دختر کوچولوی ناز افتاد که با لبخند بهم نیگاه می کرد.

بهش لبخند زدم. رفتم سمتش. دور و بر رو نیگاه کردم تا والدینش رو پیدا کنم. مادرش داشت روزنامه می خرید. لبخند این دختر بچه معصوم همه خستگی این چند ماه رو از تنم در آورد.

مادرش برگشت و دست دختر ش رو گرفت و متوجه حضور من شد. ظاهر مادر با چهره معصوم دختر تفاوتی فاحش داشت. دختر گفت: مامان آقا پلیسه به من لبخند زد.

مادر با صدای بلند جوری که عمدا میخواست من بشنوم گفت:

اینا پلیس نیستن مامانی. اینا هیولا هستن میخوان بچه های مث تو رو بکشن با تفنگ بعد بخورن!

لبخند دختر به ترس تبدیل شد و پشت مادر قایم شد. مادر هم با ژستی فاتحانه عرض خیابان را طی کرد و رفت. عرقی سرد بر تنم نشست. اشک در گوشه چشمم غلطید و گونه هایم را خیس کرد.

قلبم به شدت درد می کرد. تمام تنم می لرزید. با نهایت تلاش بر خودم مسلط شدم. استغفرالله گفتم و دوباره به سمت دختر نگاه کردم. دخترک هر از گاهی بر میگشت به من و همکارام نگاه می کرد. تمام توانم رو جمع کردم و براش دست تکون دادم. دوباره پشت مادرش قایم شد. و رفت...

و من منتظرم تا فردای قیامت بیاید و آن مادر رادوباره ببینم!



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   جمعه 89 فروردین 20   در ساعت 1:14 عصر   بدست توحیدی


خشونت های سانسور شده 2


حمله دهها نفری سبزهای خداجو(!) به یک نفر عزادار امام حسین

خشونت سانسور شده: نویسنده مطلب زیر، عباس عسکری ساری، نویسنده وبلاگ نا آرام است. عسکری ساری، در گزارش خود از نحوه مجروحیت شدید حسین زارعی، یکی از دوستان قدیمی اش، توسط اغتشاشگران سبز در روز عاشورای گذشته سخن گفته است. آن روز، حسین زارعی از مراسم عزاداری امام حسین بازمی گشته است که با تجمع سبزها مواجه می شود و به جرم ظاهر مذهبی اش، مورد ضرب و شتم شدید دهها نفر از آنها قرار می گیرد.
***
چهل روز از آن روز همیشه نحس می گذرد. امروز رفتم ملاقات حسین. با شرمندگی از اینکه این قدر دیر فهمیده ام و دیر سر زده ام.  این شرمندگی  همیشه با من خواهد بود. این شرمندگی خاطره آن روز را هم برای من زنده نگه خواهد داشت.

***

قدیم ها وقتی می خواستم «سار» را توصیف کنم، نماز جماعت های پرشورش را می گفتم. سابقه طولانی علما ترکیب جمعیتی سار را به شدت مذهبی کرده بود. حدود سی شهید برای یک روستای کمتر از هزار نفری کم نیست. به شوخی می گفتم حتی ورق بازها هم وقت اذان از سرِ بازی می آیند نماز جماعت می خوانند و برمیگردند ادامه بازی. در این حال و هوای مذهبی، برخی خانواده ها یک چیز دیگر بودند. خانواده حسین زارعی یکی از این برخی هاست. خانواده ای به شدت مقید و سر به زیر و آرام. بعید می دانم کسی صدای آنها را بلند شنیده باشد. مصداق واقعی آن هایی که می شود گفت آزارشان حتی به مورچه هم نمی رسد.
پدرش از آن نماز شب خوان هایی بود که وقتی می خواهند فحش ناموسی بدهند می گویند بی تقوایی نکن. حسین خودش هم چیزی توی این مایه هاست. جوانی با نصف هیکل من. منو دیدی؟ : ) صدای بلندش را هم اصلا به یاد ندارم چه رسد به کتک کاری و دست به یقه شدن. اصلاً به هیکل و قیافه اش نمی خورد. اگر مو و ریش جو گندمی اش نبود عمراً کسی می فهمید سنش از دبیرستان گذشته.
نحیف، آرام، با اخلاقی بی نظیر و لبخندی که همیشه بر لب دارد حتی هنوز.

***

اواخر شام غریبان بود، مراسم تمام می شد. توی حیاط مسجد دانشگاه نظاره گر کار خادمین حضرت زهرا بودم. بچه های آشپزخانه کارشان تمام شده بود و آمدند خداحافظی. حسن گفت می رم بیمارستان. گفت حسین امروز کتک خورده میرم ببینم حالش چطوره.
جدی نگرفتم گفتم انشاءالله که خیره! سلام ما رو هم برسون.
فراموش کرده بودم تا چند روز پیش که اتفاقی ذکری شد از حسین. بچه ها گفتند هنوز بستری است و نمی تواند از خانه بیرون بیاید.
تعجب کردم. مگر چه کارش کرده بودند که بعد از این همه روز هنوز راه نیافتاده؟
- بابا مگه ندیدی؟ تلویزیون نشون داد که!
آن موقع نفهمیده بودم ماجرا چیست. پای تلویزیون دراز کشیده بودم و مشغول تماشای اخبار بودم. صحنه ای کوتاه را نشان داد که ده بیست نفر چیزی را دوره کردند و با هر چه دستشان است می کوبندش، یکی با چوب، یکی با لگد، یکی با سنگ. حدس زدم که تابلوی جایی را کشیده اند پائین و دارند لگدمال می کنند. عجیب نبود حتماً خیلی هیجان زده بودند و داشتند خوشحالی می کردند.
نشانی دادند به همان صحنه ای که فکر می کردم تابلویی را پایین  کشیده اند. بیست سی نفر هر کدام با چیزی می زدند. اینقدر با حرارت که پیدا نبود زیر دست و پایشان چیست. یکی با چوب یکی با سنگ یکی با لگد. اگر میفهمیدی که آدم زیر دست و پایشان است، صحنه قتلگاه برایت تصویر میشد. توصیفی که همیشه از صحنه قتلگاه شنیده بودی. اما چرا؟
تابلویی که فکر میکردی آنها با آن هیجان می کوبند، همین حسین آرام و نحیف و مظلوم و دوست داشتنی خودمان بود. به چه جرمی؟
مردم خداجو در لبیک به ندای «یا خیل الله ارکبی و با الجنه ابشری» هر کدام با چیزی می زدند. فقط به جرم یک لباس مشکی و کمی ریش و در مسیر برگشتن از مجلس عزای ارباب؟ نه هیکلی که توان مبارزه داشته باشد نه کاری که کسی را ناراحت کند نه چیزی که همراهش باشد.
یعنی شهر در روز عاشورا برای عزاداران شیب الخضیب بوی خون باید بدهد؟
مستقیم به اتاق عمل رفته بود و همه پزشکان فامیلش هم سریع رسیده بودند. فقط 10 دقیقه تاخیر او را فدایی ارباب میکرد. استخوان های سینه شکسته بود. ریه ها سوراخ شده بود. گردن و صورت و دست و پا و ...

در مقاتل آمده است که نزدیک 200 نفر قاسم ابن الحسن را دوره کرده بودن تا یکی سر از بدن آن بزرگوار جدا کند. فریاد یا عماه قاسم که بلند شد اباعبدلله چون باز شکاری به سوی او رفت. نقل است که شامیان مثل گله روباهى که شیر را مى‏بیند، فرار کردند و همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود، در زیر دست و پاى اسب‌هاى خودشان لگدمال شد. اما پیکر قاسم نیز همانجا بود. پیکر کوچک قاسم که به خاطر کوچکی اندام زره و لباس رزم اندازه اش نبود و اسبان نعل تازه خورده.

آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید ماجرا چیست. دوست و دشمن از اطراف نگران بودند.  تا غبارها نشست، دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است و فریاد حسین که: «عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏»؛ فرزند برادر! چقدر بر عموى تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایده‏اى برسانم، نتوانم به بالین تو بیایم و وقتى که به بالین تو مى‏آیم کارى از دستم بر نیاید. چقدر بر عموى تو این حال ناگوار است.

***

گفتم او که قاسمش زیر سم سواران خدا جو!! فدا شد نخواست که حسین ما هم زیر پای مردان خدا جوی فدا شود. فقط عنایت او.


رفتار بد حکومت، سبزها را به خشونت کشاند؟

کدام طرف آغاز کننده خشونتها بود؟
از وبلاگ اسماعیل نیوز

یکی از دروغ‌های سبزها این است که می گویند ما از ابتدا به دنبال اعتراض آرام بودیم. به دنبال راه‌های مسالمت آمیز، نه خشونت. به علت رفتار بد حکومت در مقابل ما، کار به این جا رسیده است. بالاخره نمی‌شود انتظار داشت بسیجی‌ها، لباس شخصی‌ها و پلیس مردم را هر روز بزنند و مردم هم همیشه کتک بخورند. بالاخره روزی صدای‌شان در می‌آید و چه جای شکوه که تلافی هم بکنند.

خب اشکال اول (همان اشکال دیرینه‌ی موجود در بحث با سبزها) این کلمه‌ی «مردم» است. اشکال سبزها این است که فکر می‌کنند «همه‌ی مردم» هستند. و من نمی‌دانم وقتی از طریق انتخابات‌‌های اخیر، انتخابات دهم ریاست جمهوری و چندین راه‌پیمایی و تجمع بزرگ نتوان، حداقل یک حساب سرانگشتی و تخمین کلی بهشان داد، ‌دیگر از چه طریق این کار ممکن خواهد بود؟

اما اصل ماجرا. (عکس‌ها مرتبط با وقایع ذکر شده در متن نیست، تنها نمونه است. عکس‌ها مربوط به همان روزهای اول است. برای بزرگتر دیدن روی‌شان کلیک کنید)

از تمام تهمت‌ها، دروغ‌ها، ناسزاها،‌ تحقیرها و ناجوانمردی‌ها که بگذرم می‌رسم به دو شب مانده به انتخابات ریاست جمهوری دهم.

 

?? خرداد ??، خیابان فاطمی، روبری وزارت کشور: ساعت ? نصفه شب جماعتی ???-??? نفره روبروی وزارت کشور فریاد می‌زند «اگر تقلب بشه،‌ایران قیامت می‌شه». اولین نشانه‌های اصرار و اعتقاد به اعتراضات آرام.

روز اعلام نتایج، یعنی شنبه ?? خرداد ??: هر لحظه زمزمه‌ها از گوشه و کنار بیشتر می‌شد. موسوی «چیز»ی گفت با این مضمون که «مردم تا ساعت ?? (پایان رسمی شمارش آراء) خود را کنترل کنند …». تلویحا یعنی بعد از ساعت ?? لزومی ندارد خود را کنترل کنید. یا به عبارتی دعوت به آرامش برای پیگیری قانونی شکایت احتمالی و عدم خشونت!

شنبه ?? خرداد??، ساعت حدود ??: با شنیدن سرو صدا از خانه خارج شده به سمت وزارت کشور (میدان فاطمی) رفتم. از میدان فاطمی تا تقاطع خابان ولیعصر خرده‌های شیشه این سو و آن سو ریخته بود. در خیابان ولیعصر کمی بالاتر از تقاطع زرتشت جمعیتی حدودا ??? نفری خیابان را بسته و در حال شعار دادن بودند «گفته بودیم اگر تقلب بشه، ایران قیامت میشه».

دقایقی بعد سه راه فاطمی: عده‌ای با سر و روی خونی، ‌لباس های پاره و حالتی مضطرب از بالای ولیعصر رسیده بودند به سه راه. (سه راه فاطمی به علت نزدیکی با وزارت کشور محلی بود که تقریبا به علت حضور پلیس و حزب اللهی‌ها کمی امن‌ به نظر می‌آمد). از یکی‌شان که شلوارش پاره شده بود پرسیدم: «کجا بودین شما؟ چی شده؟»، «ونک بودیم، درگیری شده بود…»

ساعت حدود ?? میدان ولیعصر: جمعیتی به بانک‌های اطراف میدان، اموال عمومی، برخی مغازه‌ها و برخی افراد حاضر در میدان حمله ور شده و خرابی و جراحت به وجود آوردند.

ساعت حدود ??، ابتدای خیابان مطهری: از خیابان ولیعصر بالا رفتم تا رسیدم ابتدای مطهری. از افرادی که با صورت خونین و لباس پاره به فاطمی آمده بودند شنیدم که مطهری شلوغ شده است. ابتدای خیابان را پلیس بسته بود. چند پلیس ضد شورش هم ایستاده بودند. به هیچ کس اجازه‌ی توقف نمی‌دادند، حتی کوتاه. چه پیاده چه سواره. لحظه‌ای ایستادم. داخل خیابان را نگاه کردم. از دو طرف عده‌ای جلو می‌رفتند. خیابان خالی بود. از دور در انتهای خیابان (منظور تا آنجایی‌ست که چشم می‌دید) دو سه ستون دود سیاه را دیدم که به آسمان می‌رفت. پلیس ها هم آشفته به نظر می‌آمدند «آقا برو … وانیسا» در داخل خیابان مطهری عده‌ای داشتند به شدت اعتراض آرام می‌کردند. چندین دستگاه اتوبوس را به آتش کشیدند. در اولین ساعات بعد از اعلام نتایج. وقتی هنوز به پلیس گزارشی از ناآرامی داده نشده است.

یکشنبه ?? خرداد ??، خیابان ولیعصر، محدوده‌ی پارک ساعی: با موتور به سمت پایین حرکت می‌کردم. از بالای پله‌های سمت غربی خیابان (در چند نقطه که مشخص هستند) پاره‌های سنگ و آجر و … بر سر نیروهای بسیج، پلیس و ماشین‌های عبوری ریخته می‌شد. کف خیابان پر بود از تکه سنگ و آجر. در طول خیابان ولیعصر (از پارک وی تا فاطمی که خودم مشاهده کردم) سطل‌های زباله‌ی شهری در وسط خیابان در حال سوختن بود. پلیس به صورت موردی با برخی افراد برخورد می‌کرد.

یکشنبه ?? خرداد ??، سعادت آباد: یکی از دوستانم خبر داد دو نفر از دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) توسط یک خوردرو در سعادت آباد به عمد زیر گرفته شدند. یکی از آنها فوت کرد، دیگری راهی بیمارستان شد. فرد دیگری مورد اصابت گلوله از ناحیه ران پا قرار گرفت. او در بیمارستان بقیة الله بستری شد.

دوشنبه ?? خرداد ??، میدان آزادی: در خلال راه‌پیمایی آرام (تنها حرکت مردمی و آرام سبزها، که البته تا آخر نتوانست آرام بماند) عده‌ای در راستای اعتراض آرام و تلاش برای دست یابی به اسلحه یا خالی کردن عقده و کینه، به یک پایگاه نظامی نزدیک میدان آزادی حمله می‌کنند. در این درگیری تعدادی کشته می‌شوند. (آغاز مرحله‌ی جدیدی در به خشونت کشیدن حرکت‌های اعتراضی)

دوشنبه شب، ?? خرداد ??، سعادت آباد: جلوی درب دانشگاه امام صادق بودم. تعدادی دانشجو با حالتی نگران و خسته به سمت دانشگاه آمدند. «بچه‌ها! دارن این بالا هر چی شیشه بانک و مغازه هست خورد می‌کنن! یه کاری بکنین…» برخی سرهاشان باندپیچی شده بود. آن‌طور که گفتند چند نفر هم راهی بیمارستان شده بودند، بر اثر اصابت پاره‌های موزاییک و سنگ و آجر، ‌که از بالای ساختمان‌ها و برج‌ها بر سرشان ریخته شده بود.

با چند نفر از دوستان برای اطلاع از صحت چیزهایی که شنیده می‌شد به سمت محله‌های پایین میدان کاج راه افتادیم. ساعت ? بامداد. در حال عبور از کنار یک ساختمان ??-?? طبقه بودم که آجری در کنارم بر زمین کوبیده و متلاشی شد. شکه شدم و سرعتم را کمی زیاد کردم. چند تکه سنگ و آجر یا چیزی شبیه‌شان در اطراف دوستانم به زمین خورد. وارد کوچه‌ای شدیم. در حال عبور از کنار یک پارک محلی بودیم که ناگهان از تاریکی داخل پارک عده‌ای شروع کردند به سنگ پرانی به سمت ما. صدای هوهویی که از گذشتن سنگ‌ها از کنار گوشم شنیدم خبر از آن می‌داد که هر یک برای «ناک آوت» کردن یک نفر کافی‌اند. سر یکی دوتا از بچه ها شکست.

سه شنبه ?? خرداد ??،‌میدان ولیعصر: با خانمی صحبت کردم که می‌گفت روز قبل در میدان ونک بین آشوب‌گران گیر افتاده بوده و به جرم داشتن دستبند «پرچم ایران» به وی حمله‌ور شده بودند. «اگر این بسیجیا نرسیده بودن داشتن منو میکشتن، وحشیا …». ظاهری معمولی داشت؛ مانتو و روسری.

چهارشنبه و پنج شنبه به همین منوال گذشت.

جمعه ?? خرداد ??: رهبری در خطبه‌های نماز جمعه از مردم خواستند به لشکرکشی خیابانی خاتمه دهند. گفتند انتخابات برای همین بود که همه بدانند کدام طرف جمعیت بیشتری دارد.

جمعه ?? خرداد ??، ریزش عظیم (به قولی ?? درصدی) بدنه‌ی مردمی جنبش سبز؛ اولین روز خروج از حاکمیت: احزاب و گروه‌های رسمی کشور که پیش از خطبه‌ نماز جمعه، برای راه‌پیمایی روز جمعه از مردم دعوت کرده بودند، حرف و دعوت خود را پس گرفتند. ساعت ? با موتور برای اطلاع یافتن از وضعیت به سمت میدان انقلاب رفتم. از ?? آذر وارد انقلاب شدم. جمعیت این سو آن سو و پلیس در جلوتر دیده می‌شد. کمی جلو رفتم. پسری با سر شکسته به سمتم آمد: «چی شده؟ سرت کجا شکسته؟»؛ «با دوستام یه خرده جلوتر از این جا داشتیم می رفتیم یهو از توی کوچه و پشت بوم شروع کردن سنگ بارون، خیلی‌ها مثل من شدن». بلافاصله سوارش کردم و رساندمش بیمارستان سجاد. از سوی دیگر از طرف میدان آزادی وارد شدم. چهار هلیکوپتر بالای منطقه (انقلاب تا آزادی) چرخ می‌زدند. از بسیاری نقاط دود به آسمان می‌رفت … تا جایی که چشم کار می‌کرد!

از میدان آزادی تا میدان انقلاب آمدم … چیزهایی دیدم که یاد نامه‌ی «بی سلام» افتادم … یاد خانه‌ی پارسیان که قبلا گفته بودند به آتش خواهند کشید.

این‌ها گوشه‌ای کوچک بود از «شروع» حرکتی که آن را آرامش‌جویانه و مسالمت آمیز می‌دانند. این‌ها چیزهایی بود که یک فرد معمولی (نویسنده‌ی وبلاگ) با چشم خود دیده! من در کنار آن دسته از مردم و بسیجی‌ها و حزب اللهی‌هایی که مورد حمله قرار گرفتند و مجروح شدند نبودم. من به چشم ندیدم کشته شدن ? بسیجی را. من قمه خوردن پلیس را ندیدم. من به آتش کشیده شدن املاک و مغازه‌های مردم را به چشم ندیدم. من خیلی چیزها را ندیدم … اما آنچه دیدم از ابتدا خشم بود و نفرت. حمله بود و آشوب. هیچ گاه آرامش‌طلبی در رفتار معترضان ندیدم.

از من انتظار نداشته باشید حرفتان را قبول کنم.

این روند ادامه پیدا کرد. روز قدس، ?? آبان، ?? آذر؛ و آخرین آن روز عاشورای حسینی. روزی که همان «معترضان آرامی» که در بالا ذکرشان رفت، شدند «مردم خداجوی»؛ و کردند آنچه خواستند…

در آخر باید گفت می‌شود قبول کرد که «رفتار بد حکومت باعث همه‌ی این‌ها شده باشد»؛ اما شما هم باید قبول کنید منظورتان «رفتار بد ?? ساله‌ی حکومت» است. آن وقت بهتر می‌توانیم با هم حرف بزنیم!

برای من سخت است فیلم برادرم را ببینم که عده‌ای وحشیانه او را به زمین بیندازند، بر سر و روی او بکوبند، لباسش را از تنش خارج کنند (لخت مادرزاد) روی زمین بکشانندش، دور او حلقه بزنند، فحاشی کنند و از او فیلم بگیرند. برای ما سخت است … اگر تحمل ندارید این فیلم را نبینید!

(درباره‌ی فیلم: در یک قسمت یک نفر از نیروی انتظامی بین عده‌ای وحشی گیر می‌افتد. او را می‌زنند و می‌گویند فحش به خامنه‌ای بده (فحشی مشخص) تا رهایت کنیم. در قسمتی دیگر جمعیتی از وحشی‌ها ناگهان به سمت عده‌ای بسیجی که پیاده یا با موتور هستند حمله می‌‌کنند. در واقع بسیجی‌ها گیر می‌افتند. عده‌ای فرار می‌کنند. یکی از آنها که سوار موتور است هر چه  سعی می‌کند فرار کند موفق نمی‌شود. موتورش را می اندازند، آتش می‌زنند و جمعیت وحشی روی سر او می‌ریزند. در قسمت دیگر شخصی که احتمالا همان موتور سوار است روی زمین کشانده می‌شود، از جمعیت زن و مردی که دورش حلقه زده‌اند کتک می خورد و فحش می‌شنود؛ در حالی که او را لخت کرده اند …)

تکمیلی از کامنت‌ها:

  • اسماعیل جان فراموش کردی اغتشاش شامگاه دو شنبه ?? خرداد را در خیابان سلسبیل به این موارد اضافه کنی.
  • روز ?? خرداد در خیابان آزادی را فراموش کردید که عده ی از این دوستان سبز زن و بچه مردم که در حال راهپیمایی در خ آزادی بودند را سنگ باران کردند. به خدا یک نفر را دیدم که پرچم ایران دستش بود و به قصد کشت کتکش می زدند. من که خودم جرات نکردم جلو برم و فرار کردم به سمت پل عابر پیاده. تازه بعد از نیم ساعت یگان ویژه آمد.

منبع:‌ وبلاگ اسماعیل نیوز مورخ ?? دی ????

 


  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   جمعه 89 فروردین 20   در ساعت 1:14 عصر   بدست توحیدی


خشونت های سانسور شده 1

شهید ذوالعلاء

خشونت سانسور شده: فرمانده یک پایگاه بسیج در تهران ترور شد و به شهادت رسید.
صبح پنجشنبه ?? دی ماه جاری، امیرحسام ذوالعلاء پس از اینکه با یک خودروی پژوی ??? مورد تعقیب قرار گرفت در اتوبان شیخ فضل الله نوری حدفاصل مرزداران-گیشا ترور شد و به شهادت رسید. در صورت دریافت اطلاعات بیشتر، جزئیات این حادثه متعاقبا به اطلاع خوانندگان وبلاگ خواهد رسید.
متاسفانه با گذشت بیش از ده روز از این حادثه، صداوسیما، خبرگزاری ها و مطبوعات کشور هیچ گزارش و خبری در این مورد منتشر نکرده اند. 
از فردای انتخابات ?? خرداد تاکنون، تعداد زیادی از نیروهای بسیجی و حزب اللهی به شکلهای مختلف به قتل رسیده اند و در این حال، مسئولان و رسانه های رسمی کشور ترجیح داده اند در برابر تبلیغات شدیدی که علیه جمهوری اسلامی وجود دارد، کوچکترین حرکتی برای انعکاس مظلومیت این نیروها ارائه ندهند.

 


رفتار غیراخلاقی فتنه گران روز عاشورا در مقابل یک روحانی و کتک زدن او در برابر فرزند 11 ساله اش

علیرضا سلیمی نماینده مردم محلات در گفتگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، از رفتار غیراخلاقی و غیرانسانی عوامل جریان فتنه در روز عاشورا در منطقه‌ای از تهران پرده برداشت.
وی گفت: حجت الاسلام حسین امیری طلبه‌ای است که برای تبلیغ و سخنرانی در دهه اول محرم در تهران حضور داشت و صبح روز عاشورا برای ایراد سخنرانی در یکی از مساجد نزدیک به دانشگاه صنعتی شریف تهران با سوار شدن در اتوبوس‌های BRT عازم این مسجد شد.
نماینده مردم محلات به نقل از این طلبه جوان افزود:‌ عده‌ای از عوامل جریان فتنه با حمل پارچه‌های سبز، پوشش‌های نامناسب ، آرایش غلیظ ، سوار اتوبوس شده و با هدف تمسخر مبانی و ارزش‌های دینی در حضور دیگر مسافران به فحاشی و تمسخر این روحانی پرداختند. آنان همچنین در رفتاری غیرانسانی و غیر اخلاقی اقدام به نمایش عریان بخشی از اندام خود کرده و به مغازله و اعمال منافی عفت با یکدیگر پرداختند.
سلیمی تصریح کرد: این افراد در اقدامی گستاخانه همچنین به ضرب‌و شتم این طلبه جوان در برابر دیدگان پسر ?? ساله وی پرداختند.

فیلمی دلخراش و هولناک از جنایات گروه فشار سبز!

از وبلاگ آهستان

چند روز پیش فیلمی به دستم رسید از حوادث تلخ عاشورای امسال. فیلمی که واقعا دلخراش و غیرقابل تحمل بود. در این فیلم صحنه‌هایی کوتاه و تاسف‌بار از ضرب و شتم ماموران نیروی انتظامی و نیروهای بسیج توسط مردم خداجوی سبز دیده می‌شود. صحنه‌هایی که خداجویان سبز حامی موسوی، بر سر و صورت مامور نیروی انتظامی می‌کوبند و از او می‌خواهند تا به رهبر انقلاب توهین کند!

البته دلخراش ترین صحنه این فیلم جایی است که جمعی از مردم خداجوی سبز به یک بسیجی تنها، وحشیانه حمله می‌کنند و بعد از آنکه به اندازه کافی بر سر و صورتش می‌کوبند و خونینش می‌کنند، او را برهنه می‌کنند! بله درست خوانده‌اید، مردم خداجوی سبز، یک بسیجی را در روز عاشورا برهنه می‌کنند و با افتخار تمام از او عکس و فیلم یادگاری می‌گیرند!


با دیدن این فیلم، بی اختیار یاد مظلومیت بسیجیان و رزمندگان مظلوم و پرافتخار این مملکت افتادم که روزی در برابر دشمن بعثی می‌جنگیدند و این بلاها بر سرشان می‌آمد. یاد مظلومیت اسرایی افتادم که انواع و اقسام شکنجه‌ها را تحمل می‌کردند، اما حسرت یک اهانت و شعار علیه امام خمینی را بر دل جنایتکاران بعثی می‌گذاشتند. یاد مظلومیت شهدا و رزمندگانی افتادم که سربازان عراقی، بر سر پیکرشان می‌ایستادند و هلهله می‌کردند و عکس یادگاری می‌گرفتند!

با دیدن این فیلم، یاد مظلومیت همه آن بسیجی‌های مظلوم افتادم و شرمنده همه‌شان شدم. یاد عقده‌های این جماعت وحشی افتادم که از نام بسیجی و قیافه بسیجی بیزارند. یاد شعارهایشان افتادم که با چه نفرتی «مرگ بر بسیجی» می‌گویند و فریاد می‌زنند «بسیج سرنگون است!»

ارمیای رضا امیرخانی را یادتان هست؟: «جمشید که از خستگی داشت روی زمین می‌افتاد، به زحمت به طرف خط اوت راه می‌رفت. همین طور که پشتش به ارمیا بود، به آرامی گفت: «پدر سگ، بعد از بازی بهت می‌گویم. هم چه بزنمت ریشوی عقده‌ای!»

رگ‌های گردن ارمیا آن قدر کلفت شده بودند که در گردنش نمی گنجیدند. هاله‌ای قرمز رنگ جلو چشمانش را گرفته بود. انگار قلبش تمام خونش را به چشمانش می‌فرستاد. نخاعش مستقل از مغزش عمل می‌کرد. می‌خواست نشنیده بگیرد اما پاهایش به طرف جمشید خیز برداشتند. دستانش مشت شده بودند. فریاد سعید او را به خود آورد: ارمیا، برگرد عقب. باید دفاع کنی.

به خود آمد. گره دستانش باز شد. لبخندی روی صورتش نشسته بود. برگشت و به سعید نگاه کرد: از چه دفاع کنم؟…»

عقده امروز این جماعت از بسیجی‌ها، ادامه همان عقده دیروزشان است. حیف که میرحسین موسوی خودش را به نفهمیدن زده و آنها را مردم خداجو می‌نامد!

همان طوری که گفتم این فیلم و برخی از صحنه های دلخراش آن، خیلی خیلی دردناک است. همینجا از همه کسانی که آنرا می‌بینند معذرت می‌خواهم. چاره‌ای جز انتشار آن نداشتم! از این بسیجی مظلوم هم خیلی خیلی شرمنده‌ام…

از آقای میرحسین موسوی هم به خاطر نمایش گوشه‌ای از جنایات مردم خداجوی سبز حامی او، معذرت می‌خواهم! البته من اصراری ندارم که این جنایتکاران را به موسوی نسبت بدهم، اما مثل اینکه خود او مصر است که از این وحشی‌ها حمایت ‌کند و آنها را مردم خداجو بنامد، پس چرا ما تعارف داشته باشیم؟



منبع: وبلاگ آهستان

 


روایت یک شاهد عینی از وحشی گری گروه فشار سبز اموی در عاشورای تهران


نویسنده وبلاگ «مهدیار دات بسیجی» دیده های خود از وقایع روز عاشورای تهران را این چنین روایت می کند:

»»» اول صبح یه گروه تو خیابون مازندران تجمع داشتن به سمت امام حسین ... یکی از بچه های ما رو گیر میارن ... بعد از کتک کاری حسابی حدود 30 نفر روش بودن و میزدنش ... آخر یه بلوک بتونی یا همون جدول خودمون رو میندازن رو صورتش و صورتش متلاشی میشه .. بعد 4 نفر با چوب های قطور میان بالا سرش که باز بزننش ... که اون طرف که جدول انداخته بود روش ...  با خونسردی گفت مرد ولش کنید بریم ... اونا هم رفتن ... درگیری و اغتشاش در روز عاشورای سال 1388

»»» زیر پل کالج .. ساعت تقریبا 12 تا 1 ... گروه سبزا ضمن پرتاب سنگ و اشک اور ... قرآن رو بالا گرفته پاره کردند و بعد اتش زدند ... و صوت و کف و پا کوبی کردن ... ایشالله فیلمش رو شنیدم داره یکی آماده میکنه پخش کنه .. من نتونستم فیلم بگیرم متاسفانه ...

»»» حدود ساعت 11 ال 12 بقل میدون بهارستان .. جمعیت 100 الی 120 نفر ... پرچم یا حسین مشکی رو بالا گرفته و بعد پاره کرده و زیر پا انداخته ... پاره کردن پرچم امام حسین در حوالی خیابان انقلاب تقاطع نواب هم دیده شده ...

»»» در پیاده رو ها و خیابان های فرعی هر دختر و زنی که چادر به سر داشت .. چادرشو وحشیانه میکشیدن و و چند لگد به شکمش میذاشتن و فرار میکردن ...

»»» موتور سواری زیر یکی از پل ها که یادم نیست اسمشو .. پل اول بعد میدون فردوسی فک کنم .. یک موتوری که یک مرد ریش دار بود رو حدود 50 نفر ریختن سرش .. فقط من از ته دیدم ... دو سه نفر جفت پا پریدن رو پهلوش ... و دیگه جمعیت متراکم شد و بردیمش بیمارستان ... بعدا که بیمارستان رفته بود شنیدم 18 ضربه قمه خورده بود و چندین بخیه و فعلا در بیمارستان هست ...

»»» زیر همون پل بالایی ساعت 10 صبح یکهو به 10 موتور سوار بسیجی با سنگ و گاز حمله میکنن یکی از این موتور سوارا گیر میکنه خودش و موتور رو با هم آتش میزنن .. البته سریع بقیه که داشتن عقب برمیگشتن .. دوباره برگشتن و اونو نجات دادن ولی موتورش سوخت ...

»»» تو خیابون نواب ساعت 2 بعد از ظهر ... ناجا و بسیج بالای خیابون بودن .. سبزا پایین ... این وسط هم با چندین نوبت مانع خیابونو بسته بودن طوری که موتور نمیشد بره پایین ... چندین ماشین هم تو این خیابون اتش زده بودن .. که بسیجیا برا اینکه باقی مایشنا از اتش این ماشینا شعله نگیرن و بسوزن .. ماشینا رو شیشه رو شکوندن و هل دادن سر بالایی بالا تر گذاشتن .. فیلمش هم هست میذارم ... بعد من تو همین جمعیت سبز ها لانچر دیدم دستشون ( وسیله پرتاب گاز اشک آور ) ... ژ3 دیدم دستشون ... کلت کمری هم دیدم ... که شلیک هم میکردن .... اول فک کردیم ناجاس ... ولی بعد دیدم نه دارن سمت ما میزنن ... که بعد موتور سوارای سپاه و ناجا با هم در حرکتی نمایشی از پشت قیچیشون کردن و همه فراری شدن ...

»»» میدون جمهوری نیم ساعت قبل نماز ظهر ... نمازگزاران در صفوف نماز در حال انجام فرائض برای آغاز نماز ظهر عاشورا بودند ... که گروه سبز با حمله به این نمازگزاران یاد نماز ظهر عاشورای اباعبدلله را زنده کردن که امام حسین زیر تیر و سنگ و نیزه نماز خوند ... و حالا یعد دها ها قرن گروهی در صفوف نماز توسط گروهی دیگر مورد اصابت سنگ و اشیا دیگر قرار میگیرن و امام جماعت هم به شدت مجروح میشه ...

منبع:
وبلاگ مهدیار دات بسیجی

 


گروه فشار سبز دوباره به دانشگاه شریف حمله کرد: این بار تعرض به مقدسات

 عده ای از دانشجویان حامی موسوی در دانشگاه شریف، در حالی که سایر دانشجویان به جمع میلیونی مردم معترض در خیابان آزادی پیوسته بودند، با استفاده از محیط خلوت دانشگاه و در ادامه سیاست روز عاشورای حامیان موسوی در هتک حرمت از عزاداران حسینی، به خیمه عزاداری برپا شده در این دانشگاه هجوم برده و این خیمه را نیز به آتش کشیدند.خیمه عزاداری امام حسین در دانشگاه شریف که توسط گروه فشار سبز به آتش کشیده شد

به گزارش رجانیوز، ‌در حالی که به دلیل حضور دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف در تجمع عاشورائیان تهران محیط این دانشگاه بسیار خلوت شده بود، تعدادی از حامیان موسوی، خیمه عزاداری دانشجویان این دانشگاه را به آتش کشیدند.

این خیمه عزاداری که توسط هیئت‌الزهرای دانشگاه شریف، یکی از هیئت‌های پر مخاطب این دانشگاه و از شب اول محرم در ساختمان ابن سینای دانشگاه شریف برپا شده بود عصر امروز در آتش کینه حامیان موسوی سوخت. این در حالی است که هتک حرمت این جماعت از روز عاشورای حسینی موجب خروش میلیونی مردم ایران شده بود.

این آتش سوزی که بلافاصله توسط دانشجویان دانشگاه خاموش شد، موجب شگفتی و خشم دانشجویان دانشگاه شریف با گرایش های مختلف سیاسی شده است.
بر همین اساس خبرهای دریافتی خبرنگار رجانیوز از برنامه ریزی دانشجویان این دانشگاه برای برگزاری برنامه ای اعتراضی به این مناسبت در روزهای آینده حکایت می کند.

لازم به یادآوری است که این اولین حمله گروهک سبز به دانشگاه صنعتی شریف نیست. پیش از این، در روز ?? خرداد ???? در جریان تظاهراتی که به دروغ به راهپیمایی سکوت و راهپیمایی آرام سبزها معروف شده است، سبزها با دیدن دانشجویان بسیجی که در دانشگاه، پرچم ایران را تکان می دادند، به دانشگاه حمله ور شده و ضمن کندن نرده ها و در ورودی، چند نفر از دانشجویان را مجروح کردند. در جریان همین راهپیمایی آرام! گروه فشار سبز با کوکتل مولوتف و وسایل آتش زا به چند پایگاه بسیج در اطراف میدان آزادی نیز حمله کردند.

حمله گروه فشار سبز به دفاتر بسیج دانشجویی دانشگاه تهران

عده ای از لباس شخصی های فرقه سبز اموی به دفتر بسیج دانشکده های اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی حمله کردند.

به گزارش برنا، روز گذشته عده ای از طرفداران فرقه موسوی در دانشگاه ها در اقدامی هماهنگ به دفاتر بسیج دانشجویی در دانشکده های اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی دانشگاه تهران هجوم برده و با ورود به دفتر با تکرار شعارهای توهین آمیز خود سعی در متشنج کردن فضای دانشگاه داشتند.

گفتنی است در ادامه اعتراض های دانشجویی- مردمی دانشجویان و اساتید دانشکده های اقتصاد، مدیریت، روانشناسی و علوم اجتماعی هم برای اعلام انزجار از حوادث روز عاشورا قرار است امروز ساعت 14:30 از جلوی دانشکده اقتصاد به سمت محل تجمع مردمی در میدان انقلاب حرکت کنند.

 


حمله لباس شخصی های سبز اموی به دانشگاه آزاد مشهد

به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه خبرگزاری فارس، بعد از ظهر امروز چهارشنبه، تعدادی از طرفداران موسوی با شعارهای ساختارشکنانه در دانشگاه آزاد مشهد تجمع کردند.
بنابر این گزارش، با توجه به اینکه اعضای شورای بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد مشهد به همراه مسئولان حراست این دانشگاه، به سفر کربلا رفته‌اند، طرفداران موسوی این فرصت را غنیمت شمرده و قصد سوءاستفاده از فضای دانشگاه را داشتند که با حضور 2 هزار نفر از دانشجویان مشهدی جلوی اقدامات آنها گرفته شد.
پس از حضور دانشجویان مشهدی در دانشگاه آزاد و جلوگیری از اقدامات اغتشاشگران، طرفداران موسوی به سمت دانشکده معماری این دانشگاه حرکت کرده و در داخل آن مخفی شدند.
طرفداران موسوی برای ایجاد مظلوم‌نمایی و متشنج نشان دادن فضای دانشگاه، اقدام به خرد کردن شیشه‌های این دانشکده کردند.
بر پایه این گزارش، دانشجویان افراطی پس از مواجهه با دانشجویان، از این دانشگاه متفرق شدند.
دانشجویان انقلابی بعد از متفرق کردن خشونت طلبان سبز با حضور در گلزار شهدای دانشگاه آزاد، با آرمان‌های امام و انقلاب تجدید پیمان کردند.

 


ماجرای سنگ باران نمازگزاران ظهر عاشورا توسط سبزهای اموی، از زبان امام جماعت مجروح این نماز

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری برنا؛ حجت الاسلام صالحان، روحانی هیات رهپویان آل طه، در خصوص بی حرمتی فتنه گران به نمازگزاران این هیات در ظهر عاشورا و مجروح شدن برخی از نمازگزاران گفت: هیات رهپویان آل طه در میدان جمهوری واقع است و هر ساله نماز ظهر عاشورا را در خیابان برگزار می کند. روز عاشورای گذشته مردم اعم از زنان و مردان و جوانان هنگام نماز ظهر در صفوف نماز قرار گرفتند تا نماز ظهر عاشورا را همانند هر سال اقامه کنند. 

وی ادامه داد: هنگامی که مردم در صفوف نماز برای اقامه آماده شدند ساعت 20 دقیقه مانده به 11، از شمال خیابان عده ای با لباس های سبز به سمت نمازگزاران حمله کردند و هنگامی که سطل زباله ای را آتش زدند آن را به سمت نمازگزاران انتقال دادند. 

امام جماعت هیات آل طه افزود: در این هنگام یکی از نمازگزاران برای جلوگیری کردن از این اقدام در مقابل آن ها ایستاد که زیر دست و پای این آشوب گران مورد ضرب قرار گرفت. 

وی گفت: همچنین یکی از خلبانان ایران ایر به همراه یک نفر دیگر که از پزشکان خوب کشورمان، برای دفاع از زنان با این افراد مقابله کردند که آنها هم به علت خشونت آشوبگران مجروح شدند. 

حجت الاسلام صالحان ادامه داد: آشوبگران با پرتاب کردن سنگ به سمت نمازگزاران آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، اما زنان و مردان ما که پیرو جوان و نوجوان بودند، علی رغم سنگ بارانی که شد نماز جماعت را با شکوه هر چه تمام تر برگزار کردند، در همین حال بود که یکی از سنگ ها به صورت بنده خورد و صورت بنده جراحت برداشت. 

وی این حادثه را همانند حادثه سال 60 و 61 دانست و تصریح کرد: در دوران دفاع مقدس در فاصله سال 60 و 61 منافقین با نارنجک تفنگی عزیزان ما را مورد هدف قرار دادند. 

روحانی هیات رهپویان آل طه خطاب به مقام معظم رهبری تاکید کرد: جوانان وفادار به امام و نظام و رهبری کسانی هستند که قلبشان را این مطلب پر کرده که اگر ده ها بار کشته شده و خاکستر شوند وفادار خواهند ماند. لذا ما منتظر اشاره ای از مقام معظم رهبری هستیم که همانگونه که در دوران دفاع مقدس با وجود گروهک های فراوان با اشاره امام خمینی (ره) در فاصله چند روز، تحرکاتشان را خنثی کردیم، امروز هم آنها را نابود کنیم. 

وی خاطرنشان کرد: تحرکات روز یکشنبه آشوبگران، دین اسلام را مورد هدف قرار داده بود، آنها به نمازگزاران آسیب رساندند در حالیکه نماز ستون دین است. دشمنان نظام و انقلاب باید بدانند که روحیه ما به مراتب قوی تر از دوران دفاع مقدس است.


منبع: خبرگزاری برنا

 


خشونت نیروهای انتظامی و امنیتی علیه تخریب گران اموال عمومی را بی بی سی فارسی و صدای آمریکا پوشش می دهند. خشونت اٍعمال شده علیه مردم بی گناه و نیروهای مذهبی معتقد به جمهوری اسلامی را هیچ رسانه ای-حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی- هم پوشش نمی دهد. اینجا یک رسانه ی خودجوش است برای انعکاس این خشونت ها.







  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   جمعه 89 فروردین 20   در ساعت 1:12 عصر   بدست توحیدی


رمزهای نامگذاری سال جدید

جنس و نوع نامگذاری سال‏ها قطعا حرف‏هایی با خود دارد؛ حرف‏هایی که گاه سیاسیون به عمق آن می‏رسند و گاه بعد از سال‏ها تازه آن را درمی‏یابند. گاه نیاز است جهت‏گیری جدیدی شکل بگیرد؛ گاه ضرورت دارد یک باور فراموش شده زنده شود و گاه قرار است گفتمانی نوین، خویش را در پهنه‏ی فرهنگی کشورمان بازیابد و این همه در قالب یک شعار یا یک نام متبلور می‏شود تا چراغ راه مسئولین و مردم باشد.

مروری هرچند گذرا بر نامگذاری‏های سال‏های اخیر مبیّن همین معناست. آن‏گاه که در عصر سازندگی مصرف‏گرایی باب شد، رهبر‏انقلاب از ضرورت مقابله با ریخت‏و‏پاش، زیاده‏روى و اسراف گفتند و در میان سیاستگذاری‏های نادرست کارگزارانی‏ها "عدالت اجتماعی" را به عنوان شعار سال مطرح کردند.

بعد از روی کار آمدن دولتی که در برلین می‏خواست امام را به موزه‏های تاریخ بسپارد، سال 78 را به نام "امام خمینی(ره)" مزین کردند و سال 79 را سال علی‏ابن‏ابیطالب نامیدند تا به این بهانه همه را به جایگاه ولایت توجه داده باشند و در عین حال حقوق پابرهنگان را به مسئولین وقت یادآوری کنند: «امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در زندگى حکومتى خود، نسبت به عدالت، نسبت به حقوق ضعفا و درماندگان و پابرهنگان، بى‌اغماض و بى‌گذشت بود. ما هم باید همین‏طور باشیم.»

در پیچ و تاپ این نامگذاری‏ها، گفتمانی جدید بدنه اجتماعی خود را باز می‏یافت و جانی دوباره می‏گرفت و دیگران این را نمی‏دانستند. سال‏ها یکی از پس دیگری آمدند. "سال عزّت و افتخار حسینى" برای جوانانی که می‏دانستند در مقابل تحمیل ها دیگر خبری از صلح امام حسن نیست، تعبیری به رنگ سرخ کربلا داشت؛ رنگ شهادت و شهادت‏طلبی.

در عین اینکه نامگذاری‏ها برای سالِ خاص خود موضوعیت داشتند، چون دانه های تسبیح با هم پیوند می‏خوردند تا روحیات و نگاه‏هایی جدید بیافرینند و سال‏ها بعد، "عدالت" و "دولت اسلامی" را مطالبه‏ای ملی کنند.

سال 82 سال "نهضت خدمت‌‌رسانى به مردم" لقب گرفت و سال 83 سال "پاسخگویى سه‏قوه به ملت ایران". از ورای همین نامگذاری‏ها و سخنان پی‏در‏پی رهبر‏انقلاب بود که گفتمان عدالتخواهی و خدمت متولد شد و در نهایت بازگشت به امام در سوم تیر رقم خورد. گزاره‏های این سال‏ها به پرچم نسلسوم انقلاب بدل شد و مطالبه‏ای جدید را آفرید؛ مطالبه‏ای که سوم تیر نمی‏شد در عکس‏ها و پوسترهای برخی کاندیداها که تلاش داشتند خود را گزینه اصلی اصولگرایان و حتی انتخاب ارجح رهبری معرفی کنند، جستجویش کرد.

در سال‏های بعد از روی کار آمدن دولت نهم، دغدغه انگار کمی متفاوت شد. دو عنوان "همبستگى ملى و مشارکت عمومى" و "اتحاد ملى و انسجام اسلامى" در سال های 84 و 86 یکپارچگی مردم و امت اسلام در مسیر آرمان‏ها را به نمایش می‏گذاشت. سال 85 یعنی "سال پیام اعظم" نیم نگاهی به جسارت‏ها و توهین‏ها به ساحت رسول مکرم اسلام داشت و دو سال بعد یعنی سال "سال نوآوری و شکوفایی" و "اصلاح الگوى مصرف" شاید بیشتر جهت‏گیری‏های اجرایی را دنبال می‏کرد.

و اکنون سال 89 از پس سالی پر از فتنه و آشوب سال "همت مضاعف و کار مضاعف" لقب گرفته است؛ سالی که مثل سال‏های گذشته جنس و نوع نامگذاری‏اش پرمعناست.

اگر تا پیش از این جریان ارزشی کشور آرایش مقابله با فتنه به خود گرفته بود، اکنون باید متوهمینِ ضد انقلاب را به خود بگذارد تا در حسرت نقد یا واکنشی هرچند کوچک بسوزند و هر روز هزار بار مرگ خود را طلب کنند.

آرایش کنونی متفاوت از سال گذشته است. اکنون "عدالت و پیشرفت" موضوعیت دارد. جنس نامگذاری این را به خوبی می‏فهماند که باید افق نگاه‏ها را بالاتر گرفت و زمین‏گیر شدگان میدان سیاست و جهالت را به خود واگذاشت؛ البته باید همچنان هوشیار بود؛ اما موضوع اول کشور دیگر قطعا فتنه نیست و نباید باشد.

انقلابی را آغاز کردیم و بعد از سال‏ها در یک حرکت متعالی به گفتمان انقلاب بازگشتیم؛ انقلابی که هنوز هم نیازمند نرم‏افزاری متناسب با کارویژه‏های خود است؛ انقلابی که افق تمدن‏اسلامی را در پیش رو دارد و برای آن افق، الگوهای دیکته شده برون‏مرزی برای اقتصاد و سیاست و فرهنگ نه فقط پاسخ نمی دهد بلکه سخن گفتن از آنها نیز خجالت‏آور است. دهه، دهه عدالت و پیشرفت است و انگار فتنه‏انگیزی‏ها کمی ما را از افق بازداشته و کمی کندی کردیم که این بار باید گام‏هایمان را تندتر کنیم و تلاشی مضاعف را کلید بزنیم.

اما نوع و نحوه نامگذاری، ریل‏گذاری جدیدی را چنانکه در برخی سال‏ها خصوصا سال‏های سازندگی و اصلاحات به نمایش می‏گذاشت، نشان نمی دهد. نوع نامگذاری خود صحه‏ای است بر اینکه جهت‏گیری‏هایی که اکنون در اولویت قرار دارند، جهت‏گیری‏هایی صحیحند و تنها باید قطار را با قدرت و همتی بلندتر در مسیر خود به پیش برد و این نکته مهمی است.

باید عزم را جزم کرد تا در این زمان اندک، تحقق اهداف بلندی که دولت نهم با آنها پا به تاریخ سیاسی ایران اسلامی گذاشت، آشکارتر شود. "ما می توانیم" سرفصل جوشش‏های جدید بود و اکنون نیز باید باشد. حرکت کافی نیست؛ باید دوید.

در این میان باید همه همدوش هم قرار بگیرند و نه رو در روی هم. فرصتی که از دولت دهم باقی است، باید طعم شیرین عدالت را به یادگار بگذارد و این، همه‏ی عدالتخواهان چه در مجلس و چه در دولتند که باید با تصمیم درست و همراهی و پشتکار کارنامه این سال‏ها را رونق دوچندان بخشند.

موضوع هدفمند‏کردن یارانه‏ها به عنوان یکی از برجسته‏ترین موضوعات روز کشور، یک ضرورت واقعی برای ایران اسلامی است. ضروری است مجلس و دولت گام‏هایشان را محکم کنند و با هم این بار را به مقصد برسانند. البته باید به نگرانی‏های مجریان قانون توجه کرد و خوب است بیش از پیش این توجه صورت پذیرد؛ اما آنچه در نهایت تصویب شده و می‏شود، نقشه راه همه است.

در حوزه های مختلف نیز وضع به همین منوال است. باید انقلابیون گام‏های بلندی را کلید بزنند و افق‏ها را مدام مرور کنند. جنس نامگذاری سال 89 آرایش مواجهه با فتنه را پایان یافته می‏داند و نوع نامگذاری آن، مسیر را متذکر می شود. و این سخن حضرت امیر است که فرمود: اِغتنمِ الفُرَص فَاِنّها تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب. فرصت‏ها را دریابید که چون ابر زودگذر عبور خواهند کرد.

برگرفته از : رجانیوز



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   سه شنبه 89 فروردین 10   در ساعت 11:56 عصر   بدست توحیدی


بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد
و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین المکرّمین
سیّما بقیّةالله فى الأرضین‌

 خداوند متعال را از اعماق جان سپاسگزارم که یک بار دیگر و یک سال دیگر این توفیق را عنایت فرمود که روز اول سال در کنار شما برادران و خواهران زائر و مجاورِ این سرزمین پاک و مقدس، در کنار مرقد مطهر حضرت ابى‌الحسن على‌بن‌موسى‌الرضا (صلوات الله و سلامه علیه) باشم و از فیوضات این روز و از فرصت بزرگ دیدار شما برادران و خواهران عزیز بهره‌مند شوم. اولاً تبریک عرض میکنم حلول سال نو و عید نوروز را به همه‌ى ملت ایران، به شما برادران و خواهران عزیز، و مطالبى را در این مناسبت عرض میکنم.

 مطلب اوّلى که مورد نظر است که عرض بشود، به مناسبت گذشتن سى و یک سال از استقرار نظام جمهورى اسلامى، یک تعریف قرآنى از نظام مقدس اسلامى و از حکومت اسلامى است. اساس حکومت اسلامى و شاخص عمده‌ى این حکومت عبارت است از استقرار ایمان؛ ایمان به خدا، ایمان به تعالیم انبیاء و سلوک در صراط مستقیمى که انبیاء الهى در مقابل پاى مردم قرار دادند. اساس، ایمان است. فرستادن پیامبران الهى براى هدایت انسانها و ایجاد جوامع دینى و الهى در طول تاریخ تا امروز، در درجه‌ى اول براى این مقصود است. لذا میفرماید: «انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا. لتؤمنوا باللَّه و رسوله و تعزّروه و توقّروه و تسبّحوه بکرة و اصیلا».(1) یعنى هدف از فرستادن پیغمبران الهى، ایمان به خدا، دل بستن به ذات الهى و راه الهى، و دل بستن به آن تعالیمى است که انبیاء الهى به انسان تعلیم داده‌اند. این در سوره‌ى مبارکه‌ى «انّا فتحنا» است. در سوره‌ى مبارکه‌ى احزاب میفرماید: «انّا ارسلناک شاهدا و مبشّرا و نذیرا. و داعیا الى اللَّه».(2) رسالت پیغمبر، دعوت به خداست؛ این، اساس کار است. آن چیزى که به عنوان شاخص، میان نظام اسلامى و جامعه‌ى اسلامى و همه‌ى جوامع بشرى وجود دارد، در درجه‌ى اول این نکته است؛ مسئله‌ى ایمان به خدا، ایمان به غیب، ایمان به راهى که خداوند متعال براى سعادت دنیوى و اخروى انسان در مقابل بشر قرار داده است. اگر امروز نظام جمهورى اسلامى در مقابل نظامهاى گوناگون عالم سخنى براى گفتن دارد، مطلبى براى تحدى در قبال نظامهاى مادى در نظام جمهورى اسلامى وجود دارد، به خاطر همین است که شاخص عمده، ایمان است. امروز بشر به خاطر بى‌ایمانى، دچار منجلابهاى گوناگون زندگى است. بنابراین شاخص عمده، ایمان است. ایمان به خدا و راه خدا و راه انبیاء - که دنبال آن، عمل به این تعالیم است - فقط براى تعالى معنوى نیست؛ اگرچه عمده‌ترین ثمره‌ى آن، تعالى معنوى و تکامل انسانى و اخلاقى است؛ چون دنیا مزرعه‌ى آخرت است. از حرکت در زندگى دنیاست که انسان میتواند مدارج و معارج را طى کند و پیش برود. لذا زندگى مادى هم در گروى ایمان به خداست. پس ایمان به خداى متعال نه فقط سعادت معنوى را تأمین میکند، بلکه سعادت مادى را هم تأمین میکند. ایمان به خداى متعال موجب میشود که بشر در زندگى مادىِ خود بتواند همه‌ى آن چیزهائى را که انسان به آن نیازمند است، به دست بیاورد. «و لو انّهم اقاموا التّوریة و الانجیل و ما انزل الیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم»؛(3) اگر اقامه‌ى دین بشود، اگر تعالیم اسلامى در جامعه عمل بشود، انسانها از لحاظ رفاه به آن حدى میرسند که هیچ نیازى براى آنها باقى نماند که تأمین نشده باشد. از لحاظ آسایش معنوى و روانى انسان، احساس امنیت و آرامش، باز نقش ایمان برجسته است. به گفته‌ى قرآن: «قد جائکم من اللَّه نور و کتاب مبین. یهدى به اللَّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام»؛(4) راه‌هاى سلامت را، راه‌هاى آرامش را، راه‌هاى امنیت روانى را قرآن به انسان تعلیم میدهد؛ این راهى است که بشر را به آرامش روانى میرساند؛ یعنى همان چیزى که امروز دنیا در فقدان آن، در حال التهاب است. پیشرفت مادى هست، پیشرفت فناورى و علمى هست، ثروتهاى کلان در دست جوامع هست؛ اما آسایش نیست، آرامش نیست. این به خاطر کمبود این عنصر اساسى در زندگى انسان است، که عبارت است از ایمان. این یک مطلب اساسى با استفاده‌ى از قرآن کریم است که در جمهورى اسلامى، من و شما، همه‌ى آحادمان، همه‌ى جوانهایمان، همه‌ى نسلهاى رو به جلو که میخواهند فرداى سعادتمندى را براى کشورشان و براى خودشان و براى فرزندانشان تأمین کنند، باید به این توجه داشته باشند. اساس کار در نظام اسلامى ایمان است، که باید این ایمان را تأمین کرد؛ نه فقط در دل، بلکه در عمل، در برنامه‌ریزى‌ها و در همه‌ى اقدامها.

 امسال سى و دومین سالى است که نظام جمهورى اسلامى تشکیل شده است؛ یعنى دومین سال از دهه‌اى است که اعلام شد دهه‌ى پیشرفت و عدالت است. شعار پیشرفت و عدالت، یک شعار محورى است؛ یک مطلب اساسى است؛ یک نیاز است. در این مرحله، هدف کلان ملت عزیز ما و مسئولان باید پیشرفت و عدالت باشد. «پیشرفت» و «عدالت» دو خواسته‌اى است که انسانها به آن نیازمندند. پیشرفت، یعنى از لحاظ علم و عمل و آنچه که در دنیا براى یک جامعه لازم است، به نتائج مطلوب برسد. عدالت هم یعنى میان انسانها تبعیض وجود نداشته باشد، بى‌عدالتى نباشد، ظلم نباشد. هر دو خواسته، جزو خواسته‌هاى اساسى و اصلى و دیرین بشریت است، که تا تاریخ بشر وجود داشته است، این دو خواسته، خواسته‌ى اصلى انسانها بوده است: پیشرفت و عدالت. این شعارها را میشود داد؛ مهم این است که کِى میشود به این شعارها عمل کرد. ما در نظام جمهورى اسلامى، این دهه‌ى چهارم را هنگام مناسب براى عمل در جهت رسیدن به این دو شعار یافتیم. پیشرفت را میشود به معناى حقیقى کلمه به دست آورد؛ عدالت را هم با رشدى که در جامعه‌ى ما هست، با آگاهى و بصیرتى که مردم ما بحمداللَّه پیدا کرده‌اند، موانع را شناخته‌اند، اهداف را تشخیص داده‌اند، دوست و دشمن را امروز جوانهاى ما تشخیص میدهند، اگر مسئولى در پى عدالت باشد، میتواند در جامعه‌ى ما مقدمات استقرار عدالت کامل را فراهم کند. البته این کارِ کوتاه‌مدت نیست، کارِ بلندمدت است. بنابراین این دهه را، دهه‌ى پیشرفت و عدالت در نظر میگیریم. هر اقدامى که میشود، هر برنامه‌ریزى‌اى که میشود، باید این دو عنصر در آن ملحوظ باشد؛ هم در جهت پیشرفت جامعه باشد، هم در جهت عدالت باشد.

 کشور آمادگى‌هاى زیادى دارد. عزیزان من! در این سى سال، ملت و کشور در همه‌ى زمینه‌ها پیشرفت کرده است. زمینه براى یک حرکت عظیم و بنیانى، یک حرکت محسوس که اثر آن را در زندگى مردم بشود ملاحظه کرد، فراهم است. ما هم در زمینه‌ى زیرساختهاى اقتصادى پیشرفتهاى زیادى کرده‌ایم. در زمینه‌ى زیرساختهاى ارتباطى و مواصلاتى کارهاى بزرگى انجام گرفته است. در زمینه‌ى پیشرفت علمى و فناورى، یک روند پرشتابى از چندى قبل تاکنون آغاز شده است. ملاحظه میکنید؛ در زمینه‌هاى علمى، جوانان ما، دانشگاهیان ما، برجستگان و نخبگان ما به یک مراحلى دست پیدا میکنند که براى یک کشورى که از مرحله‌ى دانش و تحقیق و فناورى و ابتکار علمى بسیار دور بوده است و فاصله داشته است، بسیار چیزهاى عجیبى است.

 جوانان عزیز! امروز در کشور شما چیزهائى که ایران را در ردیف ده کشور اول دنیا قرار میدهد، یا در ردیف هشت کشور اول دنیا قرار میدهد، کم نیست. در بخشهاى مختلف، در بخشهاى علوم زیستى، علوم نانو، علوم فضائى، علوم گوناگون، شما مى‌بینید دانشمندان کشور - که عمدتاً هم همین جوانان پرشور و پرشوق و پرنشاط هستند - توانسته‌اند کشور را به اینجا برسانند که بگویند در این مقوله، ایران جزو هشت کشور دنیاست؛ در این مقوله، ایران جزو ده کشور اول دنیاست؛ یعنى این پیشرفت عظیمى است، این یک جایگاه مهمى است براى کشور.

 در زمینه‌ى اعتبار و اقتدار منطقه‌اى و بین‌المللى، امروز نظام جمهورى اسلامى و دستگاه اسلامى در کشور ما، آنچنان از ابهت و اهمیتى در چشم کشورها برخوردار است که دشمنان ما هم اعتراف میکنند که اعتبار بین‌المللى جمهورى اسلامى جزو برترینِ کشورهاى همسطح خود و کشورهائى است که میتوانند اثرگذار باشند. میتوان گفت جمهورى اسلامى از لحاظ اعتبار بین‌المللى و سیاسى در منطقه، در درجه‌ى اول قرار دارد. افرادى که بهترین تعبیر درباره‌ى آنها این است که انسان بگوید کوته‌بینند و دقت نظر ندارند، میشنوید از آنها که گاهى از اینکه فلان رئیس کشورِ مستکبر غربى یا فلان وزیر خارجه یا فلان مأمور بین‌المللى درباره‌ى ایران بدگوئى‌اى کرده است، این را دلیل بى‌اعتبارى نظام جمهورى اسلامى میشمارند؛ این خطاست. جمهورى اسلامى امروز در چشم ملتها، در چشم دولتها، حتّى در چشم دشمنانِ خودش داراى اعتبار و اقتدار است؛ یک دولت اثرگذار است. در مسائل جهانى، حضور نظام جمهورى اسلامى، یک حضور محسوس است؛ قابل مقایسه نیست با یک کشورى که از لحاظ وضع اقتصادى و وضع ثروت عمومى، در حد ایران است. یعنى ایران از همه‌ى کشورهائى که از لحاظ اوضاع اقتصادى از او جلوترند یا در سطح او هستند، از لحاظ تأثیر در سیاستهاى منطقه‌اى، بالاتر است.

 اینها همه زمینه‌هاست؛ سى سال تجربه‌ى خدمتگزارى و مدیریت هم امروز متراکم، در اختیار مسئولان نظام جمهورى اسلامى است. استمرار حرکت این نظام و استقرار و ثبات نظام جمهورى اسلامى، این اهمیت را داشته است، این اثر بزرگ را گذاشته است که یک تجربه‌ى متراکمِ ذى‌قیمتى در برخورد با مسائل جهانى و منطقه‌اى و مسائل داخلى در کشور جمع شده است؛ این خودش یک زمینه‌ى بسیار مهمى است، یک زیرساخت قابل توجهى است.

 چشم‌انداز روشنى تعیین شده است - یعنى سند چشم‌انداز بیست ساله‌ى جمهورى اسلامى - این سند باارزشى است. دولتهائى که پشت سر یکدیگر با انتخاب مردم بر سر کار مى‌آیند، میتوانند بر اساس این سند چشم‌انداز، اهداف را مشخص کنند؛ هر کدام بخشى از راه را بروند و دنباله‌ى کار را به دولت بعدى بسپارند. وجود سند چشم‌انداز، یکى از امکانات باارزش نظام جمهورى اسلامى است.

 یکى از امکانات بزرگ نظام، این نسل جوانِ تحصیلکرده‌ى پرانرژىِ پرانگیزه‌اى است که در کشور ما وجود دارد. اینها تحصیل کرده‌اند، درس خوانده‌اند، باانگیزه‌اند، در راه فهم و درک مسائل گوناگون در بخشهاى مختلف تلاش میکنند، داراى اعتماد به نفس‌اند. ما امروز در جوانهایمان احساس میکنیم یک اعتماد به نفسى وجود دارد که در گذشته وجود نداشته است، و در کمتر ملتى هم این را مشاهده میکنیم. هر کدام از این مسائل گوناگون اقتصادى و فنى و سیاسى و اجتماعى و مسائلى که احتیاج به دانش و تخصص دارد، اینها را وقتى انسان با مجموعه‌هاى جوان و اهل تحقیق مطرح میکند، مى‌بیند اینها با اعتماد به نفس، میگویند میتوانیم. احساس نمیکنند که عاجزند، ناتوانند؛ احساس میکنند میتوانند. این اعتماد به نفس خیلى ارزش دارد براى یک ملت که احساس کند میتواند؛ چون سالهاى متمادى به ما تلقین میشد که شما نمیتوانید. به ملت ما گفته میشد شما عُرضه ندارید. سیاستمداران کشور، حکام جائرى که بر کشور ما مسلط بودند و غالباً با دشمنان این ملت دستشان در یک جیب و در یک کیسه بود، اینها غالباً به کشور ما، به مردم ما، به جوانهاى ما تلقین میکردند که نمیتوانید؛ زحمت بیهوده نکشید. یعنى باید ما بنشینیم، دیگران تحقیق کنند، پیشرفت پیدا کنند، ما برویم از آنها دریوزگى کنیم، گدائى کنیم، از آنها بگیریم؛ خودمان نمیتوانیم از درون خود بجوشیم. این به ملت ما و جوانهاى ما و نسل ما تلقین میشد و جزو باورهاى این ملت بود.

 در دوران جوانى ما، آنطورى که در جامعه واضح بود، این احساس وجود داشت که ایرانى نمیتواند؛ فرنگى‌ها، اروپائى‌ها، آمریکائى‌ها باید پیش بروند، ما باید دنبال آنها حرکت کنیم و از آنها یاد بگیریم. اینکه ما هم میتوانیم یک راهى را باز کنیم، یک حرکتى را شروع کنیم، یک قلمروى را از قلمروهاى مهم زندگى فتح کنیم، این براى ملت ما یک امر باور نکردنى بود. امروز درست بعکس شده است. جوان ایرانى، هیچ مقوله‌اى از مقوله‌هاى مهم نیست که برایش مطرح بشود و احساس کند که نمیتواند. عرض کردم؛ در مسائل علمى، در مسائل فنى، در مسائل سیاسى، آنچه که براى مجامع اهل تحقیق و پژوهش ما - که عمدتاً هم جوانهاى کشورمان هستند - مطرح میشود، کارها و پیشرفتهاى گوناگونى که مطرح میشود، جوان ایرانى احساس میکند که میتواند. این اعتماد به نفس، چیز بسیار مهمى است. این اعتماد به نفس در مجامع علمى پشتوانه‌اى دارد از اعتماد به نفس ملى؛ آن چیزى که من در چند سال قبل از این مطرح کردم که باید ملت به اعتماد به نفس ملى برسد؛ یعنى احساس کند که همه‌ى کارهاى بزرگ را میشود با اراده، با خواست، با حرکت انجام داد. در هیچ کارى ما عاجز نیستیم. اینها زمینه‌هاى پیشرفت است.

 خوب، ما امسال را عرض کردیم «سال همت مضاعف و کار مضاعف»؛ یعنى همت برتر و کار بیشتر. این تعبیر مضاعف - یعنى چند برابر - شکل آرمانى است. اگر دو برابر هم شد، اگر سه برابر هم شد، اگر ده برابر هم شد، ما قانع نیستیم. اما اینجور هم نیست که اگر یک جائى نتوانستیم دو برابر کار کنیم، یک برابر و نیم توانستیم کار بکنیم، مأیوس شویم؛ نه، مهم این است که همت برترى داشته باشیم از آنچه در گذشته داشتیم، و کار بیشترى بکنیم از آنچه در گذشته میکردیم. این، شعار امسال است. این شعارها نه فقط یک امر نمایشى است، و نه هم اینجورى است که ما خیال کنیم در این سال، این شعار همه‌ى مشکلات کشور را حل خواهد کرد؛ نه، این تشریفاتى نیست، نمایشى نیست؛ این خط روشنى را به ما نشان میدهد.

 سال گذشته ما عرض کردیم: سال اصلاح الگوى مصرف. من همین جا در روز اول سال تصریح کردم: اصلاح الگوى مصرف چیزى نیست که در یک سال بتواند اتفاق بیفتد. سال گذشته را گفتیم سال شروع حرکت به سمت اصلاح الگوى مصرف است. خوب، حرکتى آغاز شد. من نمیتوانم این را بگویم که الگوى مصرف اصلاح شد؛ نه، ما هنوز خیلى فاصله داریم. تا وقتى الگوى مصرف را اصلاح نکنیم، تا وقتى ندانیم آب را چه جور باید مصرف کرد، برق را چه جور باید مصرف کرد، نان را چه جور باید مصرف کرد، پول را چه جور باید مصرف کرد، تا اینها را درست مصرف نکنیم، راه‌هاى مصرف را ندانیم، مشکلات ما به حال خود باقى خواهند ماند. باید ما اصلاح الگوى مصرف را دنبال کنیم. سال 88 مسئولین کارهائى کردند، برنامه‌ریزى‌هائى کردند، تحقیقاتى کردند، اما این کار نباید متوقف بماند. این، جهت را نشان داد؛ معلوم شد که در سال 88 مسئله‌ى اصلاح الگوى مصرف یک مسئله‌ى اساسى است و باید دنبال شود. امسال هم همین است. امسال ما عرض میکنیم همت بیشتر. این همتِ بیشتر مخصوص امسال نیست. همت برتر مخصوص سال 89 نیست. ما باید این را به عنوان یک انگشت نمایشگر راه در مقابل چشم خودمان قرار بدهیم؛ همتمان را نباید کم کنیم. کارهاى بزرگى داریم، اهداف بلندى در مقابل ماست؛ باید همت را بلند داشت تا بتوانیم به آن هدفها برسیم. کار هم باید بیشتر بشود. کار باید متراکمتر بشود تا بتوانیم به آن اهداف برسیم.

 البته سال گذشته، سال مهمى براى کشور ما بود. به نظر من - همان طور که در پیام نوروزى هم به ملت ایران عرض کردم - سال 88، سال ملت ایران بود؛ سال پیروزى ملت ایران بود؛ سال حضور نمایان ملت ایران در عرصه‌هاى عظیم زندگى در نظام اسلام و در کشورمان بود. یک جا در بیست و دوم خرداد چهل میلیون نفر پاى صندوقهاى رأى آمدند؛ یعنى هشتاد و پنج درصد شرکت مردم در انتخابات؛ این چیز بسیار مهمى است. یقیناً حضور مردم در مشروعیت یک نظام نقش دارد. آن کسانى که در غرب، مشروعیت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم میدانند و هیچ عامل دیگرى را در آن دخیل نمیدانند، آنها یک چنین حضورى را الان ندارند. در حدود زمان انتخابات ما، در کشور انگلیس انتخاباتى برگزار شد با حضور تقریباً سى درصد کسانى که میتوانستند رأى بدهند. هشتاد و پنج درصد کجا، سى درصد کجا؟! این حرکت مردمى، این حضور مردمى خیلى اهمیت دارد. تحلیلگران و مفسران سیاسى مسائل دنیا از این چیزها به‌آسانى نمیگذرند. ممکن است در مطبوعاتشان این را منعکس نکنند؛ ممکن است سیاستمدارها در حرفهایشان که تبلیغ میشود، این را بر زبان نیاورند و کتمان کنند؛ اما در دلشان مؤثر است، میفهمند.

 این ملت پاى حرف خود ایستاده است. این یک حرکت عظیم بود از ملتمان. ملت توانستند در تاریخ کشور این را ثبت کنند که بعد از گذشت سى سال از استقرار نظام اسلامى - که نظامى بر پایه‌ى اسلامیت و جمهوریت است و اینها از هم تفکیک‌ناپذیرند؛ آنهائى که این دو را از هم تفکیک میکنند، جمهورى اسلامى را نشناختند - آنچنان پابند به مبانى این نظام هستند که در یک انتخاباتى با این شور و شوق، با این عظمت شرکت میکنند. خوب، این یک حرکت عظیم مردمى بود. در قبال این حرکت، دشمنان ملت ایران نقشه‌هائى داشتند؛ این نقشه‌ها را شروع کردند به عمل کردن. اگر حضور شما مردم در انتخابات بیست و دوى خرداد سال 88 یک حضور ضعیفى بود، اگر به جاى چهل میلیون، مثلاً سى میلیون شرکت کرده بودید، به احتمال زیاد دشمنان شما موفق میشدند. نقشه‌هائى از پیش طراحى شده بود. من کسى را متهم نمیکنم؛ اما هندسه‌ى کار دشمن را میشناسم، مى‌بینم، آن را تشخیص میدهم؛ نمیتوانم آن را انکار کنم. هندسه‌ى کار دشمن، یک هندسه‌ى مشخصى بود. نظیر این کار را در جاهاى دیگر هم کردند. وقتى قدرتهاى مستکبر بین‌المللى از یک نظامى ناراضى و ناخشنود باشند، یکى از راه‌هائى که یافتند و عمل کردند، این است که منتظر یک فرصت انتخابات بشوند، بعد در آن فرصت انتخابات، اگر کسانى که مورد رضاى آنها نیستند، بر سر کار آمدند، و آنهائى که آنها میخواهند، بر سر کار نیامدند، آن وقت با یک حرکت نمایشىِ مردمى، اوضاع را برگردانند؛ با شعارهائى گروهى از مردم را توى صحنه بکشانند، با فشار در صحنه‌ى خیابانها، آن چیزى را که با قانون به دست آمده است، با خشونت دگرگون کنند. این یک نقشه‌ى شناخته شده است. اگر ملاحظه میکنید که حوادثى که بعد از انتخابات پیش آمد، در ذهن مردم، در ذهن تحلیلگران مستقل و صادق و تیزبین، منتسب به عوامل خارجى و بیرونى میشوند، ناشى از این است. اگر کسى هیچ خبرى هم از پشت پرده نداشته باشد، اطلاعاتى که افراد صاحب اطلاع به دست مى‌آورند، اگر این اطلاع هم در دسترس نباشد، انسان شکل کار را که نگاه میکند، میفهمد که این کار، کار دشمنان ملت است؛ کار بیگانگان است. انتخاباتى انجام میگیرد، یک حرکت قانونى اتفاق مى‌افتد، یک نتیجه‌اى هم با خود به دنبال مى‌آورد؛ این نتیجه را  به زور خشونت بخواهند عوض کنند. یک عده‌اى را بکِشند توى صحنه؛ احیاناً اگر اقتضاء شد، خشونت هم بکنند، آتش‌سوزى هم راه بیندازند، بانک هم آتش بزنند، اتوبوس هم آتش بزنند، براى اینکه نتائج قانونى را برگردانند. خوب، این حرکتى است که هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است. پیداست این حرکت، حرکت هدایت شده‌اى از طرف بیگانگان است. یک چنین اتفاقى را میخواستند در کشور پیش بیاورند.

 آزمون مهمى بود براى کشور. من به شما عرض بکنم، آزمون مهمى بود؛ هم عبرتهاى زیادى داشت، هم درسهاى زیادى داشت؛ و در این آزمون، ملت ایران پیروز شد. آنها میخواستند مردم را تقسیم کنند به یک گروه اقلیت، به یک گروه اکثریت؛ یک گروهى که برنده‌ى انتخابات است، یک گروه هم که در انتخابات به نتیجه‌ى مطلوب خود دست پیدا نکرده، اینها را در مقابل هم قرار بدهند. ملت را دوپارچه کنند؛ یک عده اغتشاشگر هم وارد میدان بشوند و با ایجاد اغتشاش، جنگ را در داخل کشور مغلوبه کنند، جنگ داخلى راه بیندازند؛ امیدشان این بود. اما ملت هوشیارى به خرج داد. شما دیدید در روز انتخابات، مردم به دو گروه سیزده چهارده میلیونى، و بیست و چهار پنج میلیونى تقسیم شدند؛ اما بعد از گذشت مدتى نه چندان بلند، همین دو گروه با هم یکى شدند و در مقابل شورشگران و اغتشاشگران و خرابکاران ایستادند. بیدارى ملت را انسان اینجا میشود بفهمد. میخواستند بین مردم اغتشاش ایجاد کنند. بدخواهانى که سى سال است علیه این انقلاب و علیه این مردم هر کارى توانستند، کردند، اینها هم فرصت را مغتنم شمردند و با تبلیغاتِ خودشان وارد میدان شدند. بیش از این، کارى نمیتوانستند بکنند. اگر آمریکائى‌ها و انگلیسى‌ها و صهیونیستها میتوانستند نیرو وارد خیابانهاى تهران بکنند، یقین بدانید میکردند. اگر برایشان امکان داشت که با حضور وابستگان و مزدوران خودشان از خارج، عرصه را آنچنان که میخواهند، هدایت کنند، میکردند. منتها میدانستند که این کار به ضررشان تمام میشود. تنها کارى که میتوانستند بکنند، این بود که در صحنه‌ى تبلیغات، در صحنه‌ى سیاست جهانى، از آشوبگر، از اغتشاشگر حمایت کنند. رؤساى جمهور کشورهاى مستکبر در این قضیه وارد میدان شدند؛ اغتشاشگران خیابانى و خرابکارانى را که با آتش زدن میخواهند موجودیت خودشان را نشان بدهند، ملت ایران نامیدند؛ شاید بتوانند اوضاع را آنچنان که طبق میل خودشان است، در افکار عمومى دنیا و کشورمان تصویر و ترسیم کنند؛ اما شکست خوردند.

 قوى‌ترین و آخرین ضربه را ملت در روز نهم دى و بیست و دوى بهمن وارد کرد. کار ملت ایران در بیست و دوم بهمن، کار عظیمى بود؛ نُه دى هم همین جور. یکپارچگى ملت آشکار شد. همه‌ى کسانى که در عرصه‌ى سیاسى به هر نامزدى رأى داده بودند، وقتى دیدند دشمن در صحنه است، وقتى فهمیدند اهداف پلید دشمن چیست، نسبت به آن کسانى که قبلاً به آنها خوشبین هم بودند، تجدید نظر کردند؛ فهمیدند که راه انقلاب این است، صراط مستقیم این است. در بیست و دوى بهمن، ملت همه با یک شعار وارد میدان شدند. خیلى تلاش کردند، شاید بتوانند بین ملت دودستگى ایجاد کنند؛ اما نتوانستند. و ملت ایستاد؛ این پیروزى ملت بود. از بیست و دوم خرداد تا بیست و دوم بهمن - هشت ماه - یک فصل پرافتخار و پرعبرتى براى ملت ایران بود؛ این یک درس شد. آگاهى جدیدى به وجود آمد. فصل تازه‌اى در بصیرت ملت ایران گشوده شد. این یک زمینه‌ى بسیار مهمى است. باید بر اساس این زمینه، حرکت کنیم.

 حالا همت برتر و کار بیشتر، همت مضاعف و کار مضاعف بر این اساس باید انجام بگیرد. عرصه‌هاى گوناگونى وجود دارد. ما نباید بگذاریم وقت بگذرد. هر سالى از سالهائى که دوران انقلاب گذرانده است، و در هر سالى هر ماهى، و در هر ماهى هر روزى، وزن و مقدارى دارد، ارزشى دارد؛ نباید این را از دست داد. ممکن است در هشت ماه از سال 88 که اشتغالات فتنه‌انگیزان بعضى از ذهنها را به خود مشغول کرد، برخى از کارها نیمه‌کاره مانده باشد؛ باید جبران بشود. باید حرکت، یک حرکت سریعى باشد. عرصه‌هاى گوناگونى وجود دارد: عرصه‌ى علم و تحقیق در درجه‌ى اول، دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتى در همه‌ى زمینه‌ها، علوم تجربى، علوم انسانى در همه‌ى بخشهائى که براى کشور مورد نیاز است، بایستى همتشان را در تحقیق و علم افزایش بدهند؛ مراحل دورترى را در مقابل چشمشان و مد نظرشان قرار بدهند؛ کار را باید متراکمتر کنند.

 من عرض کردم؛ باید جوانان ما همتشان این باشد که با گذشت یکى دو دهه‌ى دیگر، کشورشان را یک مرجع علمى براى دانشمندان جهان قرار بدهند. پس این شد همت مضاعف و کار مضاعف در عرصه‌ى علم و تحقیق.

 همت مضاعف و کار مضاعف در استفاده‌ى بهینه از منابع موجود کشور و امکاناتى که وجود دارد. از همه‌ى آن چیزهائى که میتواند براى سازندگى کشور در دورانهاى آینده مورد استفاده قرار بگیرد، یا زندگى عمومى مردم را رفاه و رونق ببخشد، باید حداکثر استفاده بشود؛ یعنى همان چیزى که یکى از ارکانش اصلاح الگوى مصرف است. از آب در کشور استفاده‌ى بهینه بشود. ما امروز از آب در کشور استفاده‌ى بهینه نمیکنیم. سال گذشته که بنده مسئله‌ى اصلاح الگوى مصرف را مطرح کردم، پژوهشگران کشورمان تحقیق کردند، به ما اطلاع دادند که اگر آبى که در کشور مصرف میشود، ده درصد آن صرفه‌جوئى شود، این ده درصد به قدر تمام استفاده‌اى است که امروز براى شرب خانگى و براى صنعت مورد استفاده قرار میگیرد. امروز نود درصد آب کشور در بخشهاى کشاورزى مصرف میشود - مصرف غلط، مصرف اسراف‌آمیز - ده درصد دیگر براى آب شرب و براى صنعت و براى مصارف گوناگون به کار میرود. یعنى اگر در کار کشاورزى ما ده درصد صرفه‌جوئى کنیم، مقدار مصرف شرب و صنعت و امثال اینها به دو برابر خواهد رسید؛ اینقدر مسئله مهم است. مسئله‌ى مصرف برق و مصرف حاملهاى انرژى - بنزین، گازوئیل - هم مهم است. این لایحه‌ى هدفمند کردن یارانه‌ها که مطرح شده است، ناظر به این مسائل است؛ لایحه‌ى بسیار مهمى است.

 من همین جا در حضور شما مردم عزیزمان توصیه میکنم؛ هم به قوه‌ى مجریه، هم به قوه‌ى مقننه، که در این مسئله‌ى مهم باید با هم همکارى کنند، باید به هم کمک کنند. از یک طرفِ قضیه، نگاه به قوه‌ى مجریه است - که بار بر دوش قوه‌ى مجریه است؛ دولت بایستى اقدام کند، عمل کند؛ پس همه‌ى دستگاه‌هاى دیگر، از جمله دستگاه قانونگذارى باید به دولت کمک کنند - از طرف دیگر هم دولت بایستى آن چیزى که قانونى است و مراحل قانونى را گذرانده است، معتبر بداند و بر طبق آن عمل کند. بنابراین دولت، مجلس - قوه‌ى مجریه، قوه‌ى مقننه - در این کار دوشادوش هم حرکت کنند، به هم کمک کنند و با هم باشند؛ «ید اللَّه مع الجماعة». وقتى با هم بودند، خدا هم کمک خواهد کرد. بنابراین استفاده‌ى بهینه از امکانات و منابع موجود کشور و بهره‌ورى مهم است؛ بهره‌ورى بیشتر از آنچه که داریم و آنچه که بسیارى از آنها متأسفانه مورد اسراف و استفاده‌ى غلط قرار میگیرد.

 همت مضاعف و کار بیشتر در کیفیت بخشیدن به تولیدات داخلى؛ یکى از کارهاى اساسى این است. ما امروز تولیدات داخلى زیادى داریم؛ هم در زمینه‌ى صنعت، هم در زمینه‌ى کشاورزى؛ باید به کیفیت اینها اهمیت بدهیم، کیفیت اینها را بالا ببریم. باید جورى باشد که مصرف‌کننده احساس کند آنچه که در کشورش تولید میشود، به دست کارگر ایرانى تولید میشود، از لحاظ کیفیت، یا بهتر از نوع خارجى است یا لااقل همسطح آن است.

 همت مضاعف و کار مضاعف در تأمین سلامت. مسئله‌ى سلامت، هم در برنامه‌ى پنجم باید مورد توجه ویژه قرار بگیرد، هم در برنامه‌ریزى‌هاى گوناگون اجرائى در دستگاه‌هاى مختلف. یک بخش از مسئله‌ى تأمین سلامت، مسئله‌ى ورزش همگانى است؛ که بنده بارها توصیه کردم، باز هم توصیه میکنم. ورزش همگانى براى همه لازم است. نشاط، سلامت، آمادگى، حوصله‌ى کار، در سایه‌ى ورزش عمومى و همگانى براى جامعه تأمین میشود.

 همت مضاعف و کار مضاعف در سرمایه‌گذارى، در کارآفرینى. بسیارى از کسانى که سرمایه دارند، پول دارند، درآمدهاى کلانى دارند، نمیدانند این درآمدها را چگونه باید صرف کنند. اینجا هم باز همان اصلاح الگوى مصرف خود را نشان میدهد. پول را به جاى سرمایه‌گذارىِ تولیدى، صرف تجملات میکنند؛ سفرهاى خارجى بیهوده، بى‌ثمر، پرخرج و احیاناً فسادآور، بهانه براى تغییر وسائل خانه، وسائل زندگى؛ این چیزها یک حرکت مسرفانه است نسبت به ثروت. میشود پول را، درآمد را سرمایه‌گذارى کرد. امروز وسائل این کار فراهم است. با فعال شدن بورسهائى که در کشور هست، میتوان سرمایه‌گذارى کرد. همه میتوانند آنچه را که دارند، در سرمایه‌گذارى‌ها دخالت بدهند.

 یکى از مسائل مهم که همت مضاعف و کار مضاعف میطلبد، مسئله‌ى تولید فکر است؛ کتابخوانى، افزایش معلومات عمومى در زمینه‌هاى گوناگون. این کرسى‌هاى آزاداندیشى که ما عرض کردیم، پیشنهاد کردیم در دانشگاه‌ها و در حوزه‌ها به راه بیفتد، میتواند یک جریان سیال فکرىِ بسیار باارزشى را در جامعه به راه بیندازد.

 و از همه مهمتر، همت مضاعف و کار مضاعف در مبارزه‌ى با فقر، در مبارزه‌ى با فساد، در مبارزه‌ى با بى‌عدالتى. اینها چیزهائى است که ما در پیش روى خودمان داریم. ملت، دولت و مسئولان باید تلاش کنند.

 البته چالشهائى هم داریم، موانعى هم داریم. ما ملتى نیستیم که در دنیا هیچ کس با ما دشمنى نداشته باشد. آن ملتهائى دشمن ندارند که ارزش وجودى ندارند. ملتى که راهى دارد، هدفى دارد، کارى دارد، تلاشى میکند، دشمنانى هم پیدا میکند. البته دشمن داریم تا دشمن. دولت آمریکا هم در دنیا خیلى دشمن دارد؛ اما دشمن دولت آمریکا کیست؟ ملتها. ملتهایند که متنفرند، مکدّرند، از دولت آمریکا بدشان مى‌آید. چرا؟ به خاطر اینکه دولت آمریکا سابقه‌ى تجاوز و تعرض به کشورها از پنجاه سال، شصت سال قبل از این تا امروز در پرونده‌اش ثبت شده است. در طول پنجاه سال گذشته، دولت آمریکا نزدیک به شصت کشور را مورد تجاوز نظامى خودش قرار داده؛ این شوخى است؟ این کم است؟ خوب، پس او هم دشمن دارد، نظام جمهورى اسلامى هم دشمن دارد. دشمن نظام جمهورى اسلامى کیست؟ دولتهاى مستکبر، سرمایه‌دارهاى صهیونیست، دشمنان بشر، دستگاه‌هاى جاسوسى غدار و سفاک. بنابراین دشمن هست؛ این دشمنان فعالیت میکنند، تلاش میکنند.

 ملت و مسئولان کشور باید هوشیار باشند؛ محاسبه‌ى این دشمنى‌ها را بکنند؛ در مقابله‌ى با این دشمنى‌ها، با تدبیر و با شجاعت عمل کنند. هم تدبیر لازم است، هم شجاعت لازم است. اگر شجاعت وجود نداشته باشد، در مقابل ابهت و هیبت و چهره‌ى عبوس دولتهاى مستکبر، کسى دل خود را ببازد، قطعاً شکست‌خورده است. دولتهاى مستکبر یکى از کارهایشان همین تشر زدن است؛ چهره‌ى عبوس گرفتن است؛ حق را ناحق کردن است. در مقابل اینها اگر شجاعتى وجود نداشته باشد، مسئولان کشور اگر نتوانند در مقابله‌ى با این حرکتهاى نمایشىِ خصمانه و مستکبرانه روى پاى خودشان بایستند، قطعاً کلاهشان پس معرکه است؛ هم خود شکست میخورند، هم ملت را به شکست میکشانند. بنابراین شجاعت لازم است.

 تدبیر هم لازم است. تدبیر یعنى آگاهى از آنچه که در برنامه‌ى دشمن است، و تصمیم درست و بجا در مقابله‌ى با آن. دشمن به شکلهاى مختلفى ظاهر میشود. شما امروز ملاحظه کنید؛ در مقابل ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى، صهیونیستها هستند، دولت آمریکا قرار دارد؛ گاهى لباس گرگ میپوشند، گاهى لباس روباه میپوشند؛ گاهى چهره‌ى خشن و خصمانه‌ى خودشان را نشان میدهند، گاهى چهره‌ى فریبگرانه نشان میدهند؛ باید متوجه بود.

 من سال گذشته، روز اول سال، در همین اجتماع عظیم به شما مردم عزیز گفتم: در مقابل اظهاراتى که رئیس جمهور جدید ایالات متحده‌ى آمریکا میکند و میگوید ما دست دوستى را دراز میکنیم، با نگاه تیزبین مسئله را دنبال خواهیم کرد. ما نگاه میکنیم ببینیم آیا واقعاً دست دوستى است؟ آیا واقعاً نیت، نیت دوستانه است یا نیت خصمانه در قالب الفاظ فریبگر؟ این براى ما خیلى مهم است. پارسال گفتم اگر در زیر دستکش مخملى، دست چدنى و پنجه‌ى چدنى باشد، ما دستمان را دراز نمیکنیم؛ دوستى را قبول نمیکنیم. اگر با لبخندى که زده میشود، خنجرى در پشت پنهان شده باشد، ما حواسمان جمع است. متأسفانه آنچه که اتفاق افتاد، همان چیزى بود که حدس زده میشد. دولت آمریکا و همین تشکیلات جدید و رئیس جمهور جدید، با همه‌ى ادعاى علاقه‌مندى به روابط عادلانه و صحیح، که نامه هم نوشتند و پیغام هم دادند و در بلندگوها هم گفتند و در مجالس خصوصى هم تکرار کردند که ما میخواهیم با جمهورى اسلامى روابطمان را عادى کنیم، متأسفانه در عمل عکس این عمل کردند. در همین قضایاى هشت ماه بعد از انتخابات، بدترین موضع را گرفتند. رئیس جمهور آمریکا اغتشاشگران و خرابکاران خیابانى را به عنوان جنبش مدنى معرفى کرد! آتش زدن بانک، آتش زدن اتوبوس، کتک زدن عابر بى‌گناه و بى‌خبر، کتک زدن خواهر و مادر شهید به خاطر اینکه چادر بر سر دارد، آتش زدن موتورسیکلت جوان چون محاسن دارد، اینها جنبش مدنى است؟! شما دم از حقوق انسان میزنید، دم از دموکراسى میزنید، اما حرکت عظیم مردم را در انتخاباتشان، در انتخابشان، در حضورشان در صحنه نمى‌بینید و ندیده میگیرید؛ طرف یک عده اخلالگر و اغتشاشگر را میگیرید؟! این را جنبش مدنى اسم میگذارید؟! خجالت نمیکشید؟! ادعا میکنند که ما طرفدار حقوق بشریم، احساس مسئولیت نسبت به حقوق بشر میکنیم! شما در موقعیتى نیستید که با کسى درباره‌ى حقوق بشر بحث کنید. شما در کدامیک از اقدامات خودتان در این چند سال نسبت به گذشته تغییر ایجاد کردید؟ در افغانستان کشتار را کم کردید؟ در عراق دخالتتان را کم کردید؟ از کشتار فاجعه‌آمیز مردم در غزه و کشتن کودکان حمایت نکردید که ادعاى طرفدارى از حقوق بشر میکنید؟

 من امروز بار دیگر اعلام میکنم؛ دولتهائى که با حالت استکبارى، با روحیه‌ى استکبارى بخواهند با ملت ایران و با مسئولین جمهورى اسلامى مواجه بشوند، بدانند از سوى ملت ایران و از سوى مسئولین جمهورى اسلامى محکوم و مردود هستند. شما نمیتوانید دم از میل به صلح و دوستى بزنید، اما در همان حال توطئه بکنید، فتنه بکنید؛ به خیال خودتان بخواهید به نظام جمهورى اسلامى ضربه بزنید.

 ملت بیدار است، مسئولین بیدارند. تدبیر این است که رفتار خصم را انسان زیر نظر بگیرد، ببیند چه میخواهند بکنند. نه در لباس گرگ، نه در لباس روباه، از چشم ملت ایران نبایستى اینها پوشیده و مخفى بمانند، ناشناخته بمانند. ملت ایران بایستى هوشیارانه تصمیم بگیرند، و ما ان‌شاءاللَّه به توفیق الهى هوشیارانه تصمیم میگیریم. ما منافع ملت خود را در مقابل تشر و اخم دشمنان، هرگز رها نخواهیم کرد. آنچه را که در راه پیشرفت این ملت لازم است، اقدام میکنیم و مطمئنیم و میدانیم که این ملت پیروز است؛ همچنان که در این سى سال پیروز بوده است. دشمنان ما در این سى سال آنچه با ملت ایران انجام داده‌اند، شکست خوردند؛ نتوانستند به نظام جمهورى اسلامى ضربه و لطمه بزنند؛ نتوانستند مردم را از نظام جدا کنند. بعد از این هم همین خواهد بود. بعد از این هم به توفیق الهى، به حول و قوه‌ى الهى، سرنوشت ملت ایران پیروزى و پیشرفت است؛ سرنوشت دشمنان ملت ایران، شکست و عقب‌ماندگى است.

 پروردگارا! قدمهاى ما را در صراط مستقیمِ ایمان به خدا و به قرآن و به آئین مقدس اسلام، ثابت‌قدم بدار. پروردگارا! دلهاى ما را از توجه و تضرع در مقابل خودت هرگز غافل مفرما. پروردگارا! ما را از دعاى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) محروم مکن. پروردگارا! این ملت را، این جوانان را، این دلهاى پرشور و پرانگیزه را همواره مورد لطف و تفضل خود قرار بده. پروردگارا! روزبه‌روز پیوندهاى برادرى میان این ملت و ملتهاى مسلمان را مستحکم‌تر بفرما؛ کید دشمنان را باطل بفرما.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌


1) فتح: 8 و 9
2) احزاب: 45 و 46
3) مائده: 66
4) مائده: 15 و 16
همت و کار مضاعف


  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   دوشنبه 89 فروردین 9   در ساعت 4:54 عصر   بدست توحیدی


مزخرفات عطاا.. مهراجرانی درباره ی سال صبر و استقامت

مهندس موسوی با اعلام سال جدید به عنوان سال صبر و استقامت خط مشی جنبش سبز ملت ایران را ترسیم کرد. تردیدی نیست که از زاویه رسمی هم چند روزی دیگر نامگداری رسمی صورت می گیرد.نام گداری که از بالا اعلام می شود و نقش صفحه تلویزیون می شود و بر سربرگ نامه های رسمی ادرات نقش می بندد...اما تمام رسمی و تبلیغاتی...مهندس موسوی از ژرفای جامعه سخن گفته است. پیش از این هم گفته بود: تا دستیابی به اهداف جنبش سبز از پای نمی ایستیم...قرآن مجید دستیابی به هدف را استقامت بر راه می داند:

 

(وأن لو استقاموا على الطریقة لأسقیناهم ماءً غدقا (

 

آب نشانه زندگی است...ریشه حیات آب است. از باران است که بهار از زمین و زمان می جوشد. برای دستیافتن به بهار بایست از زمستان گذشت...زمستان طبیعت سپری می شود. اما زمستان استبداد نیاز به استقامتی دیگر دارد.


هیچگاه گمان نمی کردیم که استبداد سلطنتی بر چیده می شود و استبداد دینی که تاریکتر و پر قساوت تر از آن است بر ما سایه اش سنگین می شود. هیچگاه نه روزنامه ها و نه تلویزیون شاه این همه دریدگی و درندگی بوق های تصویری و صوتی و مکتوب دوران کنونی را نداشتند. آیه الله بهشتی و مطهری و باهنر و مفتح که بعدا اعضای شورای انقلاب بودند، از دانشگاه نه تنها اخراج نشدند، بلکه در نگارش کتاب های درسی مشارکت داشتند.


 
آیه الله مطهری داستان راستانش و آیه الله مکارم شیرازی کتاب فیلسوف نماهایش( که به شکل  صریحی از کودتای 28 مرداد حمایت کرده بود( هر دو جایزه سلطنتی کتاب را گرفتند...


مثل یورش به خانه کروبی که از سوی  ارگان های نظامی و امنیتی به نام مردم سازمان داده شد،حتدثه ای مشابه هیچگاه پیش از انقلاب اتفاق نیفتاد...


تمامی نشانه هایی که در دوران جدید با آن رویارو هستیم که می توان آن را " خشونت اموی" به نام حکومت علوی خواند، نیاز به صبر و استقامت دارد.


 
به بهانه انتخابات ما شاهد ولایت نظامیان بر کشور هستیم. چنان که می بینید احمدی نژاد هم تبدیل به تماشگر ماجرا شده است.


 
اگر سلطه نظامیان بر کشور مستقر شود، تا چند دهه سرنوشت پاکستان و ترکیه تا پیش از حکومت اردوغان سرنوشت ما خواهد بود. بی تردید سپاه که خود را نگهبان دستاورد های انقلاب می داند، در انتخاب یا انتصاب ولی فقیه بعدی نقش درجه اول را بازی خواهد کرد.


 
چنان که وقتی می خواستند مرجعیت آیه الله خامنه ای را در لبنان تثبیت کنند و ماجرای اهانت به حضرت زهرا را سپاه در باره آیه الله محمد حسین فضل الله طراحی کرد تا ایشان را از میدان به در کنند.


 
تا دیدند سید ساجد علی نقوی در پاکستان به حرف سپاه گوش نمی کند برای او هم سناریویی طراحی کردند تا بداند سپاه است که می خواهد  تکلیف سیعیان پاکستان را روشن کند...


با فتنه بزرگی روبرو هستیم. تردید دارم که آیه الله خامنه ای عمق این فتنه و افق پیش رو را چنان که بایست، دیده باشد یا ببیند...برای گذار از این پیچ سیاه تاریخمان، نیاز به صبر و استقامت داریم.


به بهانه انتخابات ولایت نظامیان از راه رسیده است...این استخوان درشتی که آن ها در گلو برده اند و بلعیده اند بایستی نفس گیرشان شود و در یابند که انقلاب راهی جز اعتماد و اتکا به مردم ندارد
...



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   یکشنبه 89 فروردین 8   در ساعت 4:7 عصر   بدست توحیدی


وصیت نامه شهید کاظمی

الله اکبر

اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علیاً ولی الله

خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب نکردن، بنده‌ی خوب نبود،... دیگر...

حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه می‌کنم. از درد سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی.

منزل ظهر جمعه 6/4/82

 



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   چهارشنبه 89 فروردین 4   در ساعت 6:5 عصر   بدست توحیدی


ساقیا...

ساقیا...

تمام لاله های سرخ دشتستان

تمام سبزه های این صحرا

نثارت باد

ساقیا...

آمدن عید مبارک بادت



  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   شنبه 88 اسفند 29   در ساعت 3:2 عصر   بدست توحیدی


من کسی را میشناسم

من کسی را می شناسم که ...

 نمی‌تواند فرزند خردسال خود را در آغوش بگیرد.

باور کنید که همیشه فرزند کوچکش او را در آغوش پاک و صمیمیِ خود جای می‌دهد.





من کسی را می‌شناسم که با دو دست قطع شده‌ای که

هنوز جراحتِ بوسه‌های ترکش خمپاره‌ی 60 و 81 بر آن‌ها خودنمایی‌ می‌کند،

وضوی عجیبی می‌گیرد و آنگاه که به تکبیره الاحرام می‌ایستد، دل‌ها را به لرزه درمی‌آورد

و رکوع و سجود او مانند نیایش‌های شبانه‌‌ ی او در جبهه دیدنی است.

من نوجوانی را می‌شناسم که صورت او مانند گُل تازه بود

و چشمان نافذ او هر چشمی را به تسلیم می‌کشاند،


امّا هر دو پای او بر اثر نگهبانیِ زیاد در برف و سرمای کشنده‌ی غرب و کردستان

چنان سیاه شده بودکه منجر به قطع آن‌ها شد

و با این همه، لبخند می‌زد؛ لبخند به فرشتگانی که برای تماشای سکینه و اطمینانِ قلبِ بزرگ او

از آسمان به شهادت فرود می‌آمدند تا تسبیح یک بنده را به سایر ملائک الهی ابلاغگر باشند.

من کسی را می‌شناسم که وقتی در کوران عملیات خواب بر او مستولی می‌شد،

با انگشت‌های دست خود پلک‌های چشمانش را از هم باز نگه می‌داشت.

من کسی را می‌شناسم که در اوج درگیری و آتش دشمن در پنج ضلعی شلمچه

با یک پای قطع شده و عصایی در دست،

آنگاه که زمین خدا که بستر آرامش انسان‌هاست مانند گهواره در زیر تنها پای او به شدّت تکان

می‌خورد، آرام گام برمی‌داشت.

من کسی را می‌شناسم که از اول شب تا اذان صبح در آب‌های سرد بهمن شیر

فین غواصی به پا می‌کرد

و در همان حال نماز شب خود را هم می‌خواند و ذکر می‌گفت.





من کسی را می‌شناسم که وقتی همه‌ی بچّه‌ها در نقطه‌ی رهایی آماده‌ی عملیات بودند،

به دوستان خود وصیت می‌کرد که اگر به فیض شهادت رسید،

برای این که حتی پیکر بی‌جان او در پیشبرد عملیات نقشی داشته باشد،

 جسد او را بر روی میدان مین‌پرت کنند تا به جای یکی دو نفر از عزیز دُر دانه‌های امام

و امت تعدادی مین را خنثی کند!

من کسی را می‌شناسم که بارها در عمق مواضع دشمن، روزها و ساعت‌های متمادی را می‌گذرانید،

 امّا نزدیک ترین کسان او وقتی از او می‌پرسیدند کجای جبهه کار می‌کند،

عقبه‌ی جبهه را نشان می‌داد.

من کسی را می‌شناسم که پس از خنثی کردن یک میدان وسیع مین،

انگشت او بر اثر انفجار قطع شد

و وقتی از او سبب آن را می‌پرسیدم، پاسخ می‌داد که لای چرخ گیر کرده است!

من کسانی را می‌شناسم که وقتی به دیدار امام و مُرشد خود در جماران مشرف می‌شدند،

 امام به آن‌ها سلام می‌کرد و می‌گفت :

افتخار می‌کند از هوایی تنفّس می‌کند که آن‌ها هم از همان هوا استنشاق می‌کنند

و در دنیا افتخار می‌کرد که یکی از آن‌هاست و از خدا می‌خواست با آن‌ها محشور شود.

آه، من اشتباه کردم که گفتم آن‌ها را می‌شناسم؛ نه، آن‌ها را نمی‌شناسم؛ نمی‌توانم بشناسم.

 امّا شما چه؟ از شما می‌پرسم، آیا شما آن‌ها را می‌شناسید؟

مواظب باشید مانند من اشتباه نکنید.

 من ادّعایی بزرگ کرده‌ام. آن‌ها در این زمانه،

 پس از وجود مبارک امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف، مصداق سوره‌ی عصر هستند.

 آن‌ها عصاره‌ی انسانیت عصر حاضراند.

امّا اکنون دریافته‌ام که ادّعایی بس بزرگ کرده‌ام که فکر می‌کردم این عزیزان را شناخته‌ام.




  دیدگاه:()
نوشته شده در تاریخ   سه شنبه 88 اسفند 18   در ساعت 8:59 صبح   بدست توحیدی


<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

 
________________
______
__
 
بازدید امروز : [50] ، دیروز: [447] ، کل بازدیدها:[841318]

استفـاده از مطالب این وبـلاگـ، در وبگاه های دیگر، با ذکر منبـع و البتـه حفظ امـانت، بلامانع می باشد.